قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

 

بخش ششم

 

ثابت و متغير

 

 

 

 

 

درس پنجاه و يكم

 

ثابت و متغير

 

 

·   مقدمه

·   توضيحي پيرامون تغير و ثَبات

·   اقسام تغير

·   اقوال فلاسفه دربارهٔ اقسام تغير

 

 

 

 

مقدمه

ازجمله تقسيمات اوليه‌اي كه براي موجود مي‌توان در نظر گرفت، تقسيم آن به ثابت و متغير است. موجود ثابت شامل واجب‌الوجود و مجردات تام، و موجود متغير شامل همهٔ موجودات مادي و نفوس متعلق به ماده مي‌گردد.

تغير را مي‌توان به دو قسم دفعي و تدريجي تقسيم كرد كه قسم تدريجي آن، همان حركت به اصطلاح فلسفي است و در مقابل آن، مفهوم سكون به‌كار مي‌رود كه عدم ملكهٔ آن است؛ يعني چنان نيست كه هر چيزي حركت نداشت لزوماً متصف به سكون گردد، بلكه چيزي كه شأنيت حركت را داشته باشد ولي بالفعل در حال حركت نباشد، ساكن خواهد بود. ازاين‌رو مجردات تام را نمي‌توان ساكن ناميد. از اينجا فرق بين مفهوم سكون و مفهوم ثبات روشن مي‌شود كه اولي عدم ملكهٔ حركت، و دومي نقيض تغير مي‌باشد.

در اين بخش نخست توضيحي پيرامون ثابت و متغير و اقسام تغيير و تبديل مي‌دهيم، سپس به مباحث حركت پرداخته، وجود حركت را اثبات، و لوازم و انواع آن را بيان مي‌كنيم و ضمناً مفهوم قوه و فعل و رابطهٔ آن را با تغير و حركت توضيح مي‌دهيم و سرانجام، اين بخش را كه آخرين بخش از فلسفهٔ اُولي است با بحث دربارهٔ حركت جوهريه به پايان مي‌بريم.

توضيحي پيرامون تغير و ثَبات

تغير كه از مادهٔ «غير» گرفته شده و به‌معناي «ديگرشدن» و «دگرگون شدن» مي‌باشد، مفهومي است كه براي انتزاع آن بايد دو چيز يا دو حالت يا دو جزء يك چيز را در نظر گرفت كه يكي

زايل شود و ديگري جاي‌گزين آن گردد. حتي مي‌توان معدوم شدن چيزي را «تغير» ناميد، از آن جهت كه وجود آن تبديل به غيروجود يعني عدم مي‌شود، گو اينكه عدم، واقعيتي ندارد. حدوث را نيز مي‌توان تغير ناميد از آن جهت كه عدم سابق، تبديل به وجود مي‌گردد.

تبدل و تحول نيز قريب به تغير است، ولي چون تحول از مادهٔ «حال» گرفته شده، استعمال آن در مورد تغير حالت مناسب‌تر است.

حاصل آنكه مفهوم تغير، مفهومي ماهوي نيست كه بتوان براي آن جنس و فصلي در نظر گرفت و به‌دشواري مي‌توان مفهوم عقلي روشن‌تري يافت كه بتوان در تفسير آن به‌كار برد. ازاين‌رو بايد آن را از مفاهيم بديهي به‌شمار ‌آورد.

همچنين مفهوم ثَبات كه نقيض آن به‌شمار مي‌رود، نيازي به تعريف و تفسير ندارد، و از آن نظر كه منشأ انتزاع آن وجود عيني واحدي است، مي‌توان آن را مفهوم ايجابي، و تغير را به‌منزلهٔ سلب آن قلمداد كرد. شايد بتوان در اين‌گونه مفاهيم متقابلِ انتزاعي، هريك از آنها را اثباتي، و مقابل آن را سلبي تلقي كرد.

وجود متغير نيز امري بديهي است و دست‌كم هركسي با علم حضوري تغيراتي را در حالات دروني خودش مي‌يابد. اما وجود ثابتي كه دستخوش هيچ‌گونه تغيير و تبديلي قرار نگيرد را بايد با برهان اثبات كرد. در بخش پيشين با پاره‌اي از اين براهين آشنا شديم.

اقسام تغير

با توجه به وسعت مفهوم تغير، فرض‌هاي مختلفي را مي‌توان براي آن در نظر گرفت، مانند:

1. پيدايش موجود جوهري بدون مادهٔ قبلي، و به اصطلاح به‌گونهٔ ابداعي. مصداق اين فرض، نخستين موجود مادي است، بنابر قول كساني كه آغاز زماني براي جهان مادي قائل هستند؛

2. نابودشدن موجود جوهري به‌طور كامل. مصداق آن آخرين موجود مادي است، بنابر قول كساني كه به پايان زماني براي جهان مادي معتقدند؛

3. نابودشدن يك موجود جوهري به‌طور كامل و پديد آمدن موجود جوهري جديد به‌جاي آن. وقوع چنين فرضي به‌نظر بسياري از فلاسفه ممكن نيست و دست‌كم در پديده‌هاي عادي مصداقي براي آن يافت نمي‌شود؛

4. پديد آمدن يك موجود جوهري به‌عنوان جزئي بالفعل براي موجود جوهري ديگر. مصداق روشن آن صورت‌هاي نباتي است، بنابر قول كساني كه صورت نباتي را جوهر، و مواد آن را موجود بالفعل مي‌دانند؛

5. نابود شدن جزئي از موجود جوهري بدون اينكه جزء ديگري جانشين آن شود، مانند مردن گياه و تبديل شدن آن به مواد اوليه، بنابر قول مزبور؛

6. نابود شدن جزئي بالفعل از موجود جوهري و پديد آمدن جزء ديگري به‌جاي آن، كه مصداق روشن «كون و فساد» مي‌باشد، مانند تبديل عناصر به يكديگر؛

7. نابود شدن يك جزء بالقوهٔ جوهري و پديد آمدن جزء بالقوهٔ ديگر به‌جاي آن. مصداق اين فرض، حركت جوهريهٔ اجسام است كه دائماً جزئي نابود و جزء ديگري جانشين آن مي‌شود، اما اجزائي كه با يك وجودِ سيال موجود مي‌شوند و جزء بالفعلي در آنها يافت نمي‌گردد، در درس‌هاي آينده توضيح بيشتري در اين‌باره خواهد آمد؛

8. پديد آمدن عرض جديد در موضوع جوهري كه مصاديق فراواني دارد؛

9. نابود شدن يك عرض بدون اينكه عرض ديگري جانشين آن شود، مانند پريدن رنگ جسم و بي‌رنگ شدن آن؛

10. نابود شدن يك عرض و پديد آمدن عرض ديگري به‌جاي آن. مصداق اين فرض، تعاقب اعراض متضاد مانند رنگ سياه و سفيد است؛

11. نابود شدن جزء بالفعلي از يك عرض. مصداق آن، كم‌شدن عدد چيزي است، بنابر قول كساني كه عدد را عرض حقيقي و داراي اجزاء بالفعل مي‌شمارند؛

12. اضافه شدن جزء بالفعلي بر عرض، مانند زياد شدن عدد چيزي بنابر قول مزبور؛

13. نابودشدن جزء بالقوه از عرض و پديد آمدن جزء بالقوهٔ ديگر، مانند همهٔ حركات عرضي؛

14. تعلق گرفتن يك موجود جوهري به موجود جوهري ديگر، مانند تعلق گرفتن نفس به بدن و زنده شدن آن؛

15. قطع تعلق مزبور، مانند مردن حيوان و انسان. با دقت در ويژگي‌هاي اقسام يادشده، روشن مي‌شود كه تنها دو قسم هفتم و سيزدهم به‌صورت تدريجي حاصل مي‌شود و مصداق حركت مي‌باشد، اما ساير اقسام را بايد از قبيل تغيرات دفعي به‌شمار آورد؛ زيرا بين موقعيت سابق و موقعيت لاحق، مرز و نقطهٔ مشخصي وجود دارد و زماني بين آنها فاصله نمي‌شود، هر‌چند ممكن است هريك از دو موقعيت مزبور داراي نوعي تدريج باشند. به‌عنوان مثال تغيير درجهٔ حرارت آب تدريجاً حاصل مي‌شود، اما تبديل شدن آب به بخار در يك «آن» انجام مي‌گيرد، يا نطفه تدريجاً تكامل مي‌يابد، اما روح، در يك «آن» به آن تعلق مي‌گيرد.

با توجه به اين نكته، مي‌توان تغيرات را به دو بخش كلي دفعي و تدريجي تقسيم كرد.

نكته ديگر آنكه براي هر نوع از تغيرات تدريجي (قسم هفتم و سيزدهم) مي‌توان سه قسم فرعي در نظر گرفت: يكي آنكه جزء لاحق، مشابه جزء سابق باشد، مانند حركات يك‌نواخت و بي‌شتاب؛ دوم آنكه جزء لاحق، شديدتر و قوي‌تر از جزء سابق باشد، مانند حركات اشتدادي و تندشونده؛ و سوم آنكه جزء لاحق، ضعيف‌تر از جزء سابق باشد، مانند حركات نزولي و كندشونده. اما در اين‌باره اختلافي هست كه بعداً به آن اشاره خواهد شد.

اقوال فلاسفه دربارهٔ اقسام تغير

بررسي سخنان فلاسفه دربارهٔ هريك از اقسام يادشده به درازا مي‌كشد، ولي به‌طور كلي مي‌توان به پنج قول در اين زمينه اشاره كرد:

1. قول مشهور فلاسفه كه پيدايش هر پديدهٔ مادي را لزوماً مسبوق به ماده و مدت مي‌دانند، و براي جهان مادي آغاز و پايان زماني قائل نيستند. ازاين‌رو سه قسم اول از اقسام يادشده را انكار مي‌كنند؛

2. قول كساني كه عددرا امري اعتباري مي‌دانند و طبعاً تغير آن را نيز تغير حقيقي

به‌حساب نمي‌آورند، چنان‌كه همين قول قبلاً مورد تأييد قرار گرفت. بنابراين قسم يازدهم و دوازدهم را بايد از تغيرات اعتباري به‌شمار آورد؛

3. قول كساني كه حركت را به‌عنوان يك امر تدريجي نمي‌پذيرند و همهٔ تغيرات را دفعي مي‌پندارند و بدين‌ترتيب، قسم هفتم و سيزدهم را انكار مي‌كنند، و چون مفهوم تغير، مفهومي انتزاعي است و مابازائي جز وجود و عدم سابق و لاحق ندارد و عدم هم بطلان محض است، وجود را مساوي با ثبات مي‌شمارند، مانند نحلهٔ الئايي از فلاسفهٔ يونان باستان؛

4. قول كساني كه وجود حركت را مي‌پذيرند، ولي آن را مخصوص به اعراض مي‌دانند و در نتيجه قسم هفتم از اقسام يادشده را انكار مي‌كنند؛

5. قول صدرالمتألهين و ديگر كساني كه قائل به حركت جوهريه نيز هستند.

با توجه به آنچه در درس چهل و هفتم دربارهٔ عدد گفته شد و اعتباري بودن آن به اثبات رسيد، ديگر نيازي به بحث دربارهٔ تغيرات عدد نيست. اما دربارهٔ ساير اقوال مي‌بايست چند مسئله را مورد بحث قرار دهيم:

مسئلهٔ اول آنكه آيا هر پديدهٔ مادي بايستي ضرورتاً مسبوق به ماده‌اي باشد كه در زمان سابق بر پيدايش آن تحقق داشته است و در نتيجه، سلسلهٔ حوادث مادي از جهت ازل، بي‌نهايت و بي‌آغاز مي‌باشد، يا بايستي به موجودي منتهي شود كه سرسلسلهٔ پديده‌هاي مادي به‌شمار مي‌رود و سلسلهٔ حوادث مادي داراي آغاز زماني مي‌باشد؟

مسئلهٔ دوم آنكه آيا حركت به‌عنوان يك امر پيوستهٔ تدريجي وجود خارجي دارد، يا آنچه حركت ناميده مي‌شود مجموعه‌اي از امور ثابت است كه پي‌در‌پي به‌وجود مي‌آيند و معدوم مي‌شوند و ذهن انسان از مجموع آنها مفهوم حركت را انتزاع مي‌كند؟ و به ديگر سخن آيا همهٔ تغيرات، دفعي هستند يا تغير تدريجي هم داريم؟

مسئلهٔ سوم آنكه بعد از اثبات حركت، آيا تنها اعراض هستند كه داراي تغيرات تدريجي مي‌باشند، يا در ذات جوهر هم مي‌توان حركت يا حركاتي را اثبات كرد؟

خلاصه

1. واژهٔ «تغير» كه از مادهٔ «غير» گرفته شده، مفهومي است كه از مقايسهٔ دو چيز يا دو جزء يا دو حالت يك چيز انتزاع مي‌شود، از اين نظر كه يكي جاي‌گزين ديگري مي‌گردد.

2. حدوث و معدوم شدن را نيز مي‌توان دو نوع از تغير شمرد، از اين نظر كه عدم، تبديل به وجود يا وجود، تبديل به عدم مي‌شود.

3. تغير به دو صورت كلي دفعي و تدريجي تصور مي‌شود كه در صورت اول، امري آني است يعني در «آنِ» مشخصي يكي نابود و ديگري موجود مي‌شود، و در صورت دوم، امري زماني است كه نقطهٔ مشخصي بين موقعيت سابق و موقعيت لاحق يافت نمي‌شود و در واقع، متغير و متغيراليه دو جزء از وجود واحد تدريجي خواهند بود و در اصطلاح فلسفي «حركت» ناميده مي‌شود.

4. در مقابل تغير، واژهٔ «ثَبات» به‌كار مي‌رود و نسبت بين مفهوم آنها تناقض است، و در مقابل حركت، واژهٔ «سكون» استعمال مي‌شود كه عدم ملكهٔ آن است.

5. وجود متغير بديهي است، ولي وجود ثابت، با برهان اثبات مي‌شود.

6. براي تغير شكل‌هاي مختلفي تصور مي‌شود؛ زيرا براي انتزاع اين مفهوم، يا وجود و عدم جوهر واحدي در نظر گرفته مي‌شود، مانند صورت اول و دوم، و يا وجود و عدم عَرضي منظور مي‌گردد، مانند صورت هشتم و نهم، و يا جانشيني جوهر كاملي براي جوهر ديگر، مانند صورت سوم، يا عرضي براي عرض ديگر، مانند صورت دهم، يا تعلق و عدم تعلق جوهري به جوهر ديگر، مانند صورت چهاردهم و پانزدهم، و يا وجود و عدم اجزاء بالفعل جوهري، مانند صورت چهارم و پنجم و ششم، و يا وجود و عدم اجزاء بالفعل عرضي، مانند صورت يازدهم و دوازدهم، و يا تعاقب اجزاء  بالقوهٔ جوهري، مانند صورت هفتم، و يا تعاقب اجزاء بالقوهٔ عرضي، مانند صورت سيزدهم. اما صورت يازدهم و دوازدهم را نمي‌توان از اقسام تغير حقيقي به‌حساب آورد؛ زيرا همان‌گونه كه عدد امري حقيقي نيست، افزايش و كاهش آن هم امري حقيقي نخواهد بود.

7. اكثر فلاسفه سه قسم اول از اقسام پانزده‌گانهٔ يادشده را انكار كرده‌اند، و قضاوت دربارهٔ آن نياز به بحث مستقلي دارد.

8. گروهي از فلاسفهٔ يونان باستان (اِلئائيان) تغيرات تدريجي را پنداري شمرده‌اند و پاسخ به شبهات ايشان نيز بحث ديگري را مي‌طلبد.

9. براي حركت سه حالت فرض مي‌شود: حالت يك‌نواختي، تند شدن و شتاب گرفتن، كند و ضعيف شدن. اما دربارهٔ تحقق همهٔ اين حالات نيز اختلافي هست كه در ضمن بحث حركت روشن خواهد شد.

10. اكثر قائلين به وجود حركت، آن را مخصوص اعراض پنداشته‌اند، ولي صدرالمتألهين و هم‌‌مسلكانش حركت در جوهر را نيز اثبات كرده‌اند.

پرسش

1. مفهوم تغير و ثبات و حركت و سكون را توضيح داده، نسبت بين آنها را بيان كنيد.

2. اقسام تغير را شرح دهيد.

3. در كدام‌يك از اقسام، بين وجود و عدم يك چيز مقايسه شده، و در كدام‌يك از آنها بين دو وجود، و در كدام بين اجزاء و بين حالات يك وجود؟

4. در قسم چهاردهم و پانزدهم بين چه چيزهايي مقايسه شده است؟

5. در كدام‌يك از اقسام مي‌توان تغير دو جزء بالفعل را در نظر گرفت؟ و دليل آن چيست؟

6. آيا افزايش و كاهش عدد را مي‌توان تغير حقيقي شمرد؟ چرا؟

7. تغير دفعي و تدريجي و فرق بين آنها را بيان كنيد.

8. براي حركت چند حالت تصور مي‌شود؟

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org