قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس چهل و هشتم

 

كيفيت

 

 

·   مقولهٔ كيف

·   كيف نفساني

·   كيف محسوس

·   كيف مخصوص به كميات

·   كيف استعدادي

·   نتيجه‌‌گيري

 

 

 

 

مقولهٔ كيف

هر انساني يك سلسله از حالات مختلف رواني را در درون خويش با علمِ حضوري مي‌يابد، مانند حالات شادي و اندوه، ترس و اميد، لذت و درد، شوق و نفرت، محبت و عداوت و... . همچنين با حواس ظاهري خودش صفاتي را از اجسام درك مي‌كند كه غالباً تغييرپذيرند، مانند رنگ‌ها، مزه‌ها، بوي‌ها، صداها و... .

فلاسفه همهٔ اين حالات و صفات رواني و جسماني را در يك مفهوم كلي مندرج ساخته آن را كيفيت و چگونگي ناميده‌اند و آن را جنسي براي همهٔ آنها انگاشته به اين صورت تعريف كرده‌اند: كيفيت عرضي است كه ذاتاً قابل قسمت نيست و مشتمل بر معناي نسبت نيز نمي‌باشد. در واقع آن را با سلب ويژگي‌هاي كميت و مقولات نسبي معرفي كرده‌اند.

ولي به‌نظر مي‌رسد كه صرف‌نظر از مناقشه‌اي كه به‌طور كلي در دستگاه جنس و فصل ارسطویي وجود دارد، كيفيت را نبايد جزء ماهيت اين اعراضِ مختلفِ مادي و مجرد به‌حساب آورد، بلكه بايستي آن را مانند مفهوم حالت و هيئت و عرض، از مفاهيم عام انتزاعي دانست كه به‌صورت حمل عَرضي بر تعدادي از امور مختلف‌الحقيقه اطلاق مي‌شود.

به هر حال، در ميان مقولات عرضي آنچه را مي‌توان به‌طور قطع و يقين عرض خارجي و داراي مابازای عيني دانست، مقولهٔ كيف است كه بعضي از مصاديق آن با علم حضوريِ خطاناپذير درك مي‌شود.

فلاسفه براساس استقراء، مقولهٔ كيف را به چهار نوع كلي تقسيم كرده‌اند: كيف نفساني، كيف محسوس، كيف مخصوص به كميات، و كيف استعدادي.

كيف نفساني

كيف نفساني عرضي است مجرد كه تنها عارض جواهر نفساني مي‌شود و تاكنون جدول دقيق و كاملي از انواع آن به‌دست نيامده است. فلاسفه علم، قدرت، اراده و كراهت، لذت و الم، حالات انفعالي و عادات و ملكات نفساني را ازجملهٔ كيفيات نفساني به‌شمار آورده‌اند و بحث‌هايي پيرامون آنها انجام داده‌اند كه بيشتر مربوط به علم‌النفس مي‌باشد.

هم‌چنان‌كه اشاره شد، يقيني‌ترين انواع كيف، كيفيات نفساني است كه با علم حضوري و تجربهٔ دروني شناخته مي‌شوند و حتي امثال هيوم كه بسياري از مسلمات را مورد تشكيك قرار داده‌اند، وجود اين دسته از كيفيات را يقيني و غيرقابل‌انكار دانسته‌اند.

در ميان اقسام كيف نفساني آنچه ارتباط بيشتري با مباحث فلسفي دارد علم است. ازاين‌رو بحث مستقلي دربارهٔ آن خواهيم داشت. در درجهٔ دوم، اراده و قدرت و اختيار قرار دارد كه در درس سي و هشتم بحث‌هايي پيرامون آنها انجام گرفت و توضيحات بيشتري در مبحث صفات خداي متعالی دربارهٔ آنها خواهد آمد.

كيف محسوس

منظور از كيف محسوس، آن دسته از كيفيات مادي است كه به‌وسيلهٔ حواس ظاهري و اندام‌هاي حسي درك مي‌شوند.

فلاسفه براساس نظريه‌اي كه در علوم طبيعي قديم مورد قبول بوده و حواس ظاهري را پنج نوع مي‌دانسته‌اند، كيف محسوس را به پنج دسته تقسيم مي‌كرده‌اند و رنگ و نور را از كيفيات ديدني، و صداها را از كيفيات شنيدني، و مزه‌ها را از كيفيات چشيدني، و بوي‌ها را از كيفيت بوييدني، و سردي و گرمي و زبري و نرمي را از كيفيات لمس‌‌كردني مي‌‌شمرده‌‌اند. اما در روان‌شناسي جديد حواس ديگري غير از حواس پنج‌گانهٔ معروف اثبات شده كه بايد در دسته‌بندي كيفيات محسوس مورد توجه قرار گيرد.

اثبات وجود كيفيات محسوس در خارج از ظرف ادراك به­آساني ­كيف­نفساني نيست؛

زيرا علم حضوري به آنها تعلق نمي‌گيرد و براي پاسخ به اين سؤال كه آيا آنچه را ما به‌عنوان حالاتي از اشياء مادي درك مي‌كنيم، در متن خارج هم به‌همين صورت وجود دارد يا نفس ما در اثر يك سلسله از فعل و انفعالات فيزيكوشيميايي و فيزيولوژيكي كه در بدن انجام مي‌گيرد، مستعد درك اين امور در درون خويش مي‌شود و نمي‌توان عين آنها را در جهان ماده اثبات كرد؟ براي پاسخ صحيح به اين سؤال بايد از براهيني استفاده كرد كه بعضي از مقدمات آنها از علوم تجربي گرفته مي‌شود و اثبات قطعي اين‌گونه مقدمات در گرو پيشرفت علوم مربوطه مي‌باشد. به‌عنوان مثال، هنوز ماهيت انرژي‌ها و رابطهٔ ماده و انرژي به‌صورت يقيني شناخته نشده و ازاين‌رو نمي‌توان تحليل فلسفي يقيني دربارهٔ آنها ارائه داد.

فلاسفهٔ پيشين براي نور و حرارت واقعيتي جز همان حالت و عرضي كه به‌وسيلهٔ اندام‌هاي حسي درك مي‌شود قائل نبودند، و از اين جهت آنها را ذاتاً بسيط و تجزيه‌ناپذير مي‌انگاشتند، ولي براساس بعضي از نظرياتِ فيزيك جديد بايد آنها را از قبيل جواهر مادي به‌حساب آورد و هر‌چند در اصطلاح فيزيك آنها را انرژي مي‌نامند و در مقابل ماده قرار مي‌دهند، اما چون معتقدند كه ماده از تراكم انرژي به‌وجود مي‌آيد و در اثر تجزيه و تشعشع تبديل به انرژي مي‌شود، بايد انرژي را هم از نظر فلسفي جزء اجسام به‌حساب آورد، زيرا محال است كه جسم از غيرجسم تركيب شود، يا در اثر تجزيه تبديل به چيزي شود كه جوهر داراي امتداد (جسم) نباشد.

اما مطلب در اينجا خاتمه نمي‌يابد و با دقت بيشتر روشن مي‌شود كه آنچه مورد درك مستقيم قرار مي‌گيرد، جوهر نور و حرارت نيست، بلكه صفت روشن بودن و گرم بودن آنهاست و در اينجا سؤال سابق تكرار مي‌شود كه آيا اين كيفيات محسوس به همان‌گونه كه در ظرف ادراك منعكس مي‌شوند، در خارج هم به‌همين صورت وجود دارند يا نه؟

كيف مخصوص به كميات

فلاسفه يك دسته ديگر از كيفيات­ را به‌نام كيفيت مخصوص ­به كميات ناميده‌‌اند كه بخشي

از آنها مانند فرديت و زوجيت از اوصاف عدد، و بخشي ديگر مانند مستقيم بودن و منحني بودن، از اوصاف موضوعات هندسي‌ به‌شمار مي‌روند.

ظاهراً نكته‌اي كه اين دسته از كيفيات را دستهٔ مستقلي به‌حساب آورده‌اند و آنها را در عداد كيفيات محسوسه نشمرده‌اند، اين است كه مستقيماً مورد ادراك حسي قرار نمي‌گيرند.

اما اوصاف اعداد را با توجه به اينكه خود عدد امري اعتباري و فاقد مابازای خارجي است، نمي‌توان اموري حقيقي و اعراضي خارجي دانست. اما اوصاف موضوعات هندسي، مانند مستقيم بودن و منحني بودن خط، و مستوي يا مقعر يا محدب بودن سطح، مفاهيمي است انتزاعي كه با چند واسطه از نحوهٔ وجود اجسام انتزاع مي‌شود. مخصوصاً با توجه به اينكه خود خط و سطح، در واقع حدود عدمي اجسام هستند كه ذهن انسان با مسامحه آنها را ماهياتي موجود در خارج تلقي مي‌كند.

بنابراين به سختي مي‌توان اين دسته از كيفيات را به‌عنوان اعراض خارجي و داراي مابازای عيني قلمداد كرد و حداكثر بايد آنها را از اعراض تحليليه به‌حساب آورد.

كيف استعدادي

چهارمين قسمي كه فلاسفه براي مقولهٔ كيف قائل شده‌اند، كيفيت استعدادي است كه آن را به اين صورت تعريف كرده‌اند: كيفيتي است كه به‌واسطهٔ آن، پيدايش پديدهٔ خاصي در موضوع آن رجحان مي‌يابد، و گاهي آن را «امكان استعدادي» مي‌نامند، در مقابل ساير اقسام امكان، مانند امكان ذاتي و امكان وقوعي؛(1) زيرا ساير معاني امكان از معقولات ثانيهٔ فلسفي و مفاهيم غيرماهوي است، به‌خلاف امكان استعدادي كه آن را ماهيتي از مقولهٔ كيف مي‌شمارند.

دليلي­كه براي ­عيني­بودن كيفيت استعدادي آورده‌اند، اين است كه متصف به صفات


1. امكان ذاتى وصفى است عقلى براى ماهيت، از اين‌نظر كه ذاتاً اقتضایى نسبت به وجود و عدم ندارد وهیچ‌کدام از آنها براى آن ضرورتى ندارد، و امكان وقوعى وصف عقلى ديگرى است براى ماهيت، از اين ‌نظر كه علاوه بر اینکه وجود آن، ذاتاً محال نيست، مستلزم امر محال ديگرى هم نمى‌باشد.

وجودي مانند قرب و بُعد و شدت و ضعف مي‌شود؛ مثلاً استعداد نطفه براي دارا شدن روح، دورتر و ضعيف‌تر از استعداد جنين كامل است، و استعداد هستهٔ درخت براي تبديل شدن به درخت، نزديك‌تر و قوي‌تر از استعداد خاك است و اگر امكان استعدادي هم مفهومي عقلي مي‌بود، مانند ساير اصطلاحات امكان، قابل اتصاف به اين‌گونه صفات نمي‌بود.

براي ارزشيابي اين دليل لازم است به كيفيت آشنايي ذهن با مفهوم استعداد و نسبت دادن آن به بعضي از موجودات خارجي به‌عنوان وصف ويژه‌اي براي آنها اشاره كنيم.

انسان با تجاربي كه در مورد تحولات اشياء خارجي دارد، به‌خوبي درمي‌يابد كه پيدايش هر پديدهٔ عيني در گرو تحقق شرايط ويژه و زايل شدن موانع خاصي است كه معمولاً به‌طور تدريجي حاصل مي‌شود؛ مثلاً تبديل شدن آب به بخار، مشروط به درجه حرارت معيّني است كه تدريجاً در آب پديد مي‌آيد، و روييدن گياه در زمين شوره‌زار، مشروط به برطرف شدن مواد زيانبار و فراهم شدن مواد سودمند و رطوبت و حرارت لازم است كه همگي آنها يكباره تحقق نمي‌پذيرد.

با توجه به اين روابط علت و معلولي و لزوم تحقق شرايط وجودي و عدمي، هنگامي كه ماده (علت مادي پديده) را نسبت به فعليت موردنظر مي‌سنجيم، اگر همهٔ شرايط لازم، فراهم و همهٔ موانع، مرتفع باشد، آن را كاملاً مستعد و آماده براي دريافت فعليت جديد مي‌ناميم، و اگر بعضي از شرايط وجودي، حاصل نباشد يا بعضي از موانع، برطرف نشده باشد، استعداد آن را دور و ضعيف مي‌شماريم و اگر تنها بعضي از شرايط يا اكثر موانع ‌موجود باشد، استعداد آن را بسيار دور و ضعيف مي‌خوانيم.

حاصل آنكه در ماده‌اي كه استعداد پذيرش فعليت جديد را دارد، به جز تحقق شرايط و برطرف شدن موانع، امر عيني ديگري به‌نام «استعداد» حاصل نمي‌شود و بلكه استعداد مفهومي است عقلي كه از تحقق شرايط و ارتفاع موانع انتزاع مي‌شود، و شاهدش اين است كه تا مقايسه‌اي بين دو موقعيت سابق و لاحق انجام نگيرد، اين مفهوم انتزاع نمي‌شود و به‌كار بردن تعبيراتي مانند نزديك و دور، شديد و ضعيف، كامل و ناقص و مانند آنها در مورد استعداد، از روي استعاره و نشانه‌اي از كثرت و قلت شرايط و موانع است.

جالب اين است كه صدرالمتألهين به‌‌رغم اينكه در باب جواهر و اعراض و پاره‌اي از موارد ديگر از ساير فلاسفه پيروي كرده و امكان استعدادي را نوعي از مقولهٔ كيف به‌شمار آورده، در بعضي از موارد به اين حقيقت اعتراف كرده است كه مفهوم استعداد از برطرف شدن موانع و اضداد انتزاع مي‌شود. ازجمله در اسفار مي‌فرمايد: «بازگشت امكان استعدادي به زوال مانع و ضد است كه اگر به‌طور كلي زايل شود "قوهٔ قريب"، و اگر به‌طور ناقص برطرف گردد "قوهٔ بعيد" ناميده مي‌شود».(1)

وي همچنين در كتاب مبدأ و معاد(2) عبارتي دارد كه تقريباً صريح در اين است كه استعداد، مفهومي انتزاعي و از معقولات ثانيه مي‌باشد و منظور از وجود آن در خارج همين است كه اشياء خارجي متصف به آن مي‌شوند.

نتيجه‌‌گيري

با بحث‌هايي كه دربارهٔ جواهر و اعراض انجام گرفت، اين نتايج به‌دست آمد:

1. مفهوم جوهر و عرض از معقولات ثانيهٔ فلسفي است، نه از قبيل معقولات اُولي و مفاهيم ماهوي. بنابراين نبايد آنها را جنس و از ذاتيات ماهيات به‌شمار آورد؛

2. جواهر مجرده عبارت‌اند از مجردات تام (عقول طوليه و عرضيه)، جوهر نفساني، و جوهر مثالي. اما جوهر مادي همان جوهر جسماني است، و بنابر اينكه صور نوعيه از قبيل جواهر باشند، به دو قسم فرعي (جسم و صورت نوعيه) منقسم مي‌شود؛

3. درميان مفاهيمي كه به‌نام مقولات عرضي ناميده شده‌اند، كيف نفساني و كيف محسوس را مي‌توان از قبيل مفاهيم ماهوي و داراي مابازای عيني­ دانست، و كميت متصل را كه شامل مقادير هندسي و زمان مي‌شود، بايد از اعراض تحليليه و حاكي از ابعاد وجود اجسام به‌شمـار آورد. نيز كيفيات مخصوص به كـميات را مي‌توان از اعراض تحليليه


1. ر.ك: اسفار، ج2، ص376.

2. ر.ك: مبدأ و معاد، ص318ـ319.

محسوب داشت. اما ساير اقسام عرض از قبيل مفاهيم عقلي و انتزاعي هستند كه تنها منشأ انتزاع آنها وجود خارجي دارد نه خود آنها به‌عنوان اقسام مستقلي از عرض؛

4. شش مقوله از مقولات نه‌گانهٔ عرضي (اَين، مَتي، وضع، جده، اَن يفعل، و اَن ينفعل) و همچنين كميت متصل و كيف مخصوص به آن، و كيفيات محسوسه، مختص به ماديات هستند و كميت منفصل (عدد) و اضافه، مشترك بين ماديات و مجردات مي‌باشند و كيف نفساني، ويژهٔ جوهر نفساني مجرد است.

اما مفاهيم مشترك بين ماديات و مجردات (كمّ منفصل و اضافه)، اموري اعتباري و انتزاعي هستند و همين اشتراكشان بين ماديات و مجردات يكي از نشانه‌هاي عيني نبودن آنهاست؛ زيرا ماهيت واحد نمي‌تواند گاهي مادي و گاهي مجرد باشد. اما كيف، ماهيت واحدي نيست بلكه مفهوم عامي است كه بر چند ماهيت مختلفة‌الحقيقه اطلاق مي‌شود و بعضي از آنها مخصوص ماديات، و بعضي ديگر مخصوص مجردات مي‌باشد؛

5. اعراض تحليلي مانند كميات متصل و كيفيات آنها، وجودي منحاز از وجود موضوعاتشان ندارند و تنها اين‌گونه اعراض را بايد از شئون وجود جوهر به‌حساب آورد كه با موضوع خودشان متعلق يك جعل بسيط هستند. اما اعراض خارجي مانند كيفيات نفساني، وجود عرضي ويژه‌اي دارند و جعل آنها تأليفي است. اما اعداد و مقولات نسبي و كيف استعدادي، از مفاهيم عقلي هستند و جعل حقيقي به آنها تعلق نمي‌گيرد؛

6. ضمناً دانسته شد كه اگر مفهومي يكي از اين نشانه‌ها را داشته باشد ماهوي نخواهد بود:

الف) بر مجرد و مادي به‌طور يك‌سان حمل شود مانند عدد؛

ب‌) عين همان مفهوم بر خودش حمل شود، چنان‌كه عدد «دو» بار ديگر بر دو عدد دو حمل مي‌شود؛

ج‌) مشترك بين واجب‌الوجود و ممكنات باشد، مانند اضافات؛

د) مشتمل بر معناي نسبت باشد، مانند همهٔ مقولات نسبي؛

ه‍) با اختلاف لحاظ و بدون تغييري در خارج تغيير يابد، مانند بالا و پايين.

خلاصه

1. كيفيت به اين صورت تعريف شده است: عرضي است كه ذاتاً قابلِ قسمت و نسبت نيست.

2. كيفيت به چهار قسم تقسيم شده است: كيف نفساني، كيف محسوس، كيف مخصوص به كميات، و كيف استعدادي.

3. كيف نفساني كيفيتي است مجرد كه تنها عارض جوهر نفساني مي‌شود و وجودِ آن از يقيني‌ترين موجودات مي‌باشد، زيرا با علم حضوري درك مي‌گردد.

4. كيف محسوس كيفيتي است مادي كه با حواس ظاهري درك مي‌شود، و اثبات وجود آن به‌صورتي كه در ظرف ادراك منعكس مي‌گردد، نيازمند به براهين تجربي است.

5. كيف مخصوص به كميات عبارت است از صفاتي كه به اعداد و مقادير هندسي نسبت داده مي‌شود. اما صفات اعداد به تبعيت از خود آنها اموري اعتباري هستند، و اما صفات كميات متصل و اشكال هندسي را مي‌توان از عوارض تحليليه به‌شمار آورد.

6. كيف استعدادي كيفيتي است كه به‌واسطهٔ آن پيدايش پديدهٔ خاصي رجحان مي‌يابد.

7. دليل عيني بودن آن را اتصاف به قرب و بُعد دانسته‌اند، چنان‌كه استعداد نطفه براي دارا شدن روح، بعيد و استعداد جنين كامل، قريب است.

8. مفهوم استعداد، از مقايسهٔ ماده با فعليتي كه در آن تحقق مي‌يابد به‌دست مي‌آيد و در خارج، جز فراهم شدن شرايط وجودي و عدمي، امر عيني ديگري به‌نام استعداد وجود ندارد.

9. اتصاف استعداد به قرب و بُعد، از روي تشبيه و استعاره است و دليل وجود عيني براي آن نمي‌شود.

10. صدرالمتألهين در پاره‌اي از موارد تصريح كرده است به اينكه بازگشتِ استعداد به زوال مانع و ضد است و اگر موانع پيدايش پديده‌اي به‌طور كلي زايل شد، استعداد ماده براي پديدهٔ مزبور قريب خواهد بود، و اگر بعضي از موانع باقي باشد، استعداد آن بعيد شمرده مي‌شود، و معناي وجود خارجي استعداد، اتصاف شیء خارجي به آن مي‌باشد.

11. مفهوم جوهر و مفهوم عرض، از مفاهيم ماهوي نيستند و نمي‌توان آنها را جنس عالي و از ذاتيات ماهيات به‌شمار ‌آورد.

12. جواهر مجرد عبارت‌اند از: عقول، نفوس، و جواهر مثالي. اما جوهر مادي همان جوهر جسماني است كه مي‌توان آن را به دو قسم (جسم و صورت نوعيه) تقسيم كرد.

13. كيف نفساني و كيف محسوس، از اعراض خارجي، و كميت متصل و كيفيت مخصوص به آن، از عوارض تحليلي، و ساير اقسام مقولات عرضي، از مفاهيم اعتباري و انتزاعي هستند.

14. شش قسم از مقولات نسبي (اَين، متي، جده، وضع، اَن يفعل، و اَن ينفعل) و كميت متصل و كيف محسوس و كيف مخصوص به كميات متصل، از اوصاف ماديات هستند، و كيف نفساني، ويژهٔ جوهر نفساني مجرد مي‌باشد، و عدد و اضافه، مشترك بين ماديات و مجردات به‌شمار مي‌روند.

15. اعراض تحليلي از شئون وجود جوهرند كه يك جعل بسيط به آنها و موضوعاتشان تعلق مي‌گيرد، و اعراض خارجي، وجود عرضي ويژه‌اي دارند كه متعلق جعل تأليفي مي‌باشد. اما به عدد و مقولات نسبي جعل حقيقي تعلق نمي‌گيرد، خواه بسيط فرض شود و خواه تأليفي.

16. ازجمله نشانه‌هاي مفاهيم غيرماهوي، حمل آنها بر خداي متعالی و بر مجردات و ماديات به‌طور يك‌سان، و بر خودشان، و تغيير يافتن آنها به صِرف لحاظ و اعتبار، و اشتمال آنها بر مفهوم نسبت است.

پرسش

1. كيف چيست؟ و حمل آن بر اقسامش ذاتي است يا عرضي؟

2. كيف نفساني كدام است؟ و وجود آن چگونه ثابت مي‌شود؟

3. كيف محسوس چيست؟ و چگونه اثبات مي‌گردد؟

4. آيا نور و حرارت جوهرند يا عرض؟

5. كيف مخصوص به كميات چيست؟ و چند قسم دارد؟

6. آيا هيچ‌كدام از اقسام آن مابازای عيني دارد؟

7. كيف استعدادي را تعريف كنيد.

8. دليل وجود آن را بيان و نقادي كنيد.

9. كدام‌يك از مقولات عرضي را مي‌توان ماهيت حقيقي دانست؟

10. كدام‌يك از مقولات عرضي مختص به ماديات و كدام‌يك از آنها ويژهٔ مجردات، و كدام‌يك مشترك بين ماديات و مجردات است؟

11. كدام‌يك از اعراض از شئون وجود جوهر به‌شمار مي‌روند؟

12. آيا جعل اعراض، بسيط است يا تأليفي؟ تفصيلاً بيان كنيد.

13. نشانه‌هاي مفاهيم غيرماهوي را بيان كنيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org