قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس سي و هشتم

 

علت فاعلي

 

 

·   مقدمه

·   علت فاعلي و اقسام آن

·   نكاتي دربارهٔ اقسام فاعل

·   اراده و اختيار

 

 

 

 

مقدمه

يكي از تقسيمات معروفي كه براي علت ذكر شده (و گويا ارسطو اول‌‌بار آن را بيان كرده باشد)، تقسيم به علت فاعلي و غائي و مادي و صوري است كه دو قسم اول را علل خارجي، و دو قسم اخير را علل داخلي يا علل قوام و از يك نظر علل ماهيت مي‌نامند. در ضمن درس‌هاي گذشته روشن گرديد كه اطلاق علت بر دو قسم اخير خالي از مسامحه نيست. در پايان درس سي و يكم اشاره شد كه علت مادي و علت صوري، همان ماده و صورت اجسام هستند كه نسبت به جسم مركب، علت مادي و علت صوري، و نسبت به يكديگر، ماده و صورت ناميده مي‌شوند و طبعاً اختصاص به ماديات خواهند داشت، و چون بعداً دربارهٔ ماده و صورت دربارهٔ آنها بحث خواهد شد،(1) در اينجا از گفت‌وگو پيرامون آنها خودداري مي‌كنيم و بخش علت و معلول را با بحث دربارهٔ علت فاعلي و علت غائي به پايان مي‌بريم.

علت فاعلي و اقسام آن

علت فاعلي عبارت است از موجودي كه موجود ديگري (معلول) از آن پديد مي‌آيد و به‌معناي عامش شامل فاعل‌هاي طبيعي كه مؤثر در حركات و دگرگوني‌هاي اجسام هستند نيز مي‌شود.

فلاسفهٔپيشين دونوع فعل وتأثيررا در جهان شناسايي كرده بودند: يكي فعل ارادي


1. ر.ك: درس چهل و ششم.

كه موجودات زنده و ذي‌شعور با ارادهٔ خودشان انجام مي‌دهند، و جهت حركت و ساير ويژگي‌هايش تابع ارادهٔ فاعل است، مانند افعال اختياري انسان كه به‌صورت‌هاي گوناگوني تحقق مي‌يابد؛ و ديگري فعل و تأثيري كه از موجودات بي‌شعور و بي‌اراده سرمي‌زند و همواره يك‌نواخت و بي‌اختلاف است.

ايشان براي هر نوعي از موجودات جسماني، طبيعت خاصي قائل بودند كه ذاتاً اقتضاي ويژه‌اي دارد، ازجمله هريك از انواع عناصر چهارگانه (خاك و آب و هوا و آتش) را مقتضي مكان طبيعي و كيفيات طبيعي خاصي مي‌دانستند، به‌طوري كه اگر مثلاً به واسطهٔ عامل خارجي در مكان ديگري قرار بگيرند، در اثر ميل طبيعي به‌سوي مكان اصلي خودشان حركت مي‌كنند و بدين‌ترتيب سقوط سنگ و ريزش باران و بالا رفتن شعلهٔ آتش را توجيه مي‌كردند و طبيعت را مبدأ حركت معرفي مي‌نمودند.

سپس با توجه به اينكه گاهي حركات و آثاري در اشياء برخلاف مقتضاي طبيعتشان پديد مي‌آيد، مثلاً در اثر وزش باد، گردوغبار به‌سوي آسمان بلند مي‌شود، قسم سومي از افعال را به‌نام «فعل قسري» اثبات كردند و آن را به طبيعت مقسور نسبت دادند و معتقد شدند كه گردوغبار كه از جنس خاك است با حركت قسري به‌سوي آسمان مي‌رود و با حركت طبيعي به زمين برمي‌گردد، و در مورد چنين حركاتي معتقد بودند كه هيچ‌گاه دوام نخواهد يافت (القسر لا يدوم).

از سوي ديگر با توجه به اينكه ممكن است فاعل بااراده‌اي نيز در اثر تسلط فاعل قوي‌تري مجبور شود كه برخلاف خواست خودش حركت كند، نوعي ديگر از فاعليت را به‌نام «فاعل جبري» اثبات كردند كه در مورد فاعل ارادي مانند فعل قسري نسبت به فاعل طبيعي است.

فلاسفهٔ اسلامي به تعمق و ژرف‌‌انديشي بيشتري دربارهٔ فاعل ارادي پرداختند و نخست آن را به دو قسم تقسيم كردند: يكي فاعل بالقصد، و ديگري فاعل بالعنايه. اساس اين تقسيم ­توجه ­به ­اين ­فرق ­بين فاعل‌هاي ارادي بود كه گاهي نياز به انگيزه‌اي زائد بر ذات

خودشان دارند، مانند انسان كه براي اينكه با ارادهٔ خودش از جايي به جايي حركت كند، بايد انگيزه‌اي در او پديد آيد و اين قسم را «فاعل بالقصد» ناميدند، و گاهي فاعل ارادي نيازي به پديد آمدن انگيزه‌اي ندارد و آن را «فاعل بالعنايه» نام‌گذاري كردند، و فاعليت خداي متعالي را از قسم دوم دانستند.

سپس اشراقيين با دقت بيشتري نوعي ديگر از فاعل علمي و اختياري را ثابت كردند كه علم تفصيلي فاعل به فعلش عين خود آن است، چنان‌كه علم تفصيلي انسان به‌صورت‌هاي ذهني خودش، عين همان صورت‌هاست و قبل از تحقق آنها جز علمي اجمالي كه عين علم به ذات فاعل است، علم تفصيلي به آنها ندارد و چنان نيست كه براي تصور چيزي لازم باشد كه قبلاً تصوري از تصور خودش داشته باشد، و چنين فاعليتي را «فاعليت بالرضا» ناميدند و فاعليت الهي را از اين قبيل دانستند.

سرانجام صدرالمتألهين با الهام گرفتن از مضامين وحي و سخنان عرفا، نوع ديگري از فاعل علمي را اثبات كرد كه علم تفصيلي به فعل در مقام ذات فاعل وجود دارد و عين علم اجمالي به ذات خودش مي‌باشد (فاعل بالتجلي) و فاعليت الهي را از اين قبيل دانست، و براي اثبات آن از اصول حكمت متعاليه مدد گرفت، مخصوصاً از تشكيك خاصي و واجد بودن علت هستي‌بخش نسبت به همهٔ كمالات معلولات خودش.

همچنين فلاسفهٔ اسلامي با توجه به اينكه گاهي دو فاعل در طول يكديگر در انجام كاري مؤثر هستند و فاعل بعيد، كار را به‌وسيلهٔ فاعل قريب انجام مي‌دهد، نوعي ديگر از فاعليت را به‌نام «فاعليت بالتسخير» اثبات كردند كه با انواعي از فاعليت‌ها قابل جمع است؛ مثلاً گوارش غذا را كه به‌وسيلهٔ قواي بدني ولي تحت تسلط و تدبير نفس انجام مي‌گيرد، فعل تسخيري ناميدند. سپس براساس اصول حكمت متعاليه و با توجه به اينكه هر علتي نسبت به علت هستي‌بخشِ خودش ربط محض است، مصداق روشن‌تري براي فاعل تسخيري ثابت شد و نسبت فعل به فاعل‌هاي متعدد طولي و از جمله نسبت افعال اختياري انسان به خودش و به مبادي عاليه و خداي متعالي، تفسير فلسفي متقن‌تري يافت.

بدين‌ترتيب ـ همچنان‌كه حكيم سبزواري بيان كرده‌ـ فاعل را مي‌توان داراي هشت قسم دانست: فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخير، فاعل بالعنايه، فاعل بالرضا و فاعل بالتجلي.

نكاتي پيرامون اقسام فاعل

1. سخنان فلاسفهٔ پيشين دربارهٔ فاعل طبيعي و قسري، مبتني بر اصول موضوعه‌اي است كه از طبيعيات قديم گرفته شده است و مي‌دانيم كه فرضيهٔ عناصر چهارگانه و اقتضاي آنها نسبت به مكان طبيعي يا كيفياتي از قبيل رطوبت و يبوست و حرارت و برودت، اعتبار خود را از دست داده است، ولي به هر حال شكي نيست كه موجودات جسماني، تأثيراتي در يكديگر دارند و پيدايش پديده‌هاي مادي در گرو حصول زمينه‌ها و شرايط خاصي است. بنابراين وجود اسباب و شرايط مادي براي تحقق معلول‌هاي جسماني به‌عنوان يك قاعدهٔ فلسفي، همواره اعتبار داشته و خواهد داشت، اما تعيين اسباب و فاعل‌هاي طبيعي خاص براي هر پديده‌‌اي، كار فلسفه نيست و بايد با روش تجربي در علوم مختلف طبيعي اثبات شود. به‌عنوان مثال براساس نظريات علمي جديد مي‌توان حركت مكاني را لازمهٔ ذاتي نور دانست و نيروهاي جاذبه و دافعه را عامل حركت‌هاي قسري اجسام تلقي كرد. در اين صورت مناسب‌تر اين است كه فعل را به نيروي قاسر نسبت دهيم، و جسم مقسور را تنها «منفعل» بدانيم، هر‌چند از نظر دستور زبان «فاعل» شمرده شود و مي‌دانيم كه احكام فلسفي تابع چنين قواعدي نيست.

2. واژهٔ «جبر» كه در برابر «اختيار» به‌كار مي‌رود، گاهي به‌عنوان «نقيض اختيار» لحاظ مي‌شود و به اين معنا بر فاعل‌هاي طبيعي و قسري هم اطلاق مي‌گردد، و گاهي به موردي كه شأنيت اختيار دارد اختصاص مي‌يابد و تنها فاعل مختاري كه در شرايط خاص و تحت تأثير عامل خارجي قوي‌تري اختيار خود را از دست مي‌دهد، مجبور ناميده مي‌شود، و منظور از «فاعل بالجبر» همين معناي دوم است.

ولي بايد توجه داشت كه از دست دادن اختيار مراتبي دارد؛ مثلاً كسي كه مورد تهديد قرار مي‌گيرد و كاري را از روي اكراه انجام مي‌دهد، كار وي نوعي كار جبري تلقي مي‌گردد. همچنين كسي كه در شرايط خاصي ناچار مي‌شود كه براي ادامهٔ حياتش از گوشت ميته استفاده كند، كار وي نيز نوعي كار جبري به‌حساب مي‌آيد. اما چنان نيست كه در موارد اكراه و اضطرار به‌كلي سلب اختيار شود، بلكه دايرهٔ اختيار فاعل نسبت به شرايط عادي محدودتر مي‌گردد. ظاهراً منظور فلاسفه از فاعل بالجبر چنين مواردي نيست، بلكه منظور موردي است كه اختيار فاعل به‌كلي سلب شود. ازاين‌رو مي‌توان گفت كه چنين فعلي در واقع از «اجبار‌كننده» صادر مي‌شود و نسبت آن به شخص «اجبار‌شونده»، نسبت انفعال است، چنان‌كه در مورد فعل قسري نيز اشاره شد.

3. پيش از آنكه فلاسفهٔ اسلامي انواع مختلف فاعل‌هاي ارادي از قبيل فاعل بالعنايه و فاعل بالرضا و فاعل بالتجلي را اثبات كنند، چنين تصور مي‌شد كه فاعل مختار منحصر به فاعل بالقصد است، ازاين‌رو بعضي از متكلمين فاعليت خداي متعالي را هم از همين قبيل مي‌دانستند و حتي بعد از آنكه فلاسفهٔ اسلامي ساحت الهي را از اين‌گونه فاعليت كه مستلزم نقص و صفات امكاني است منزه دانستند، بعضي از متكلمين ايشان را متهم به انكار مختار بودن پروردگار نمودند. ولي حقيقت اين است كه عالي‌ترين مراتب اختيار، منحصر به ذات مقدس الهي است و نازل‌ترين مراتب آن در فاعل بالقصد وجود دارد. براي روشن شدن اين مطلب لازم است توضيحي دربارهٔ اراده و اختيار بدهيم.

اراده و اختيار

واژه‌هاي اراده و اختيار كاربردهاي مختلفي دارند كه كمابيش داراي مناسبت‌هايي با يكديگر مي‌باشند، ولي غفلت از اختلاف آنها موجب خلط و اشتباه مي‌شود. ازاين‌رو نخست به موارد استعمال هريك اشاره مي‌كنيم و آن‌گاه به تطبيق آنها بر اقسام فاعل مي‌پردازيم:

واژهٔ «اراده» معناي عامي دارد كه تقريباً مرادف با دوست‌داشتن و پسنديدن است و به

‌همين معنا در مورد خداي متعالي هم به‌كار مي‌رود، چنان‌كه در مورد انسان به‌عنوان يك كيفيت نفساني (در برابر كراهت) شناخته مي‌شود، و از اين جهت همانند علم است كه از يك سوي شامل علم ذاتي الهي مي‌شود، و از سوي ديگر شامل علوم حصولي انسان، كه از قبيل كيفيات نفساني به‌شمار مي‌آيند. به خواست خدا در بخش خداشناسي توضيح بيشتري دربارهٔ آن خواهد آمد.

لازم به تذكر است كه «ارادهٔ تشريعي» كه به فعل اختياري فاعل ديگري تعلق مي‌گيرد نيز يكي از مصاديق اراده به‌معناي عام آن است.

معناي دوم اراده، تصميم گرفتن بر انجام كاري است و متوقف بر تصور كار و تصديق به نوعي فايده (ازجمله لذت) براي آن مي‌باشد و به‌عنوان نشانه‌اي از «فصل حقيقي» حيوان (متحرك بالاراده) و نيز از مشخصات «فاعل بالقصد» به‌شمار مي‌رود، و دربارهٔ حقيقت آن بحث‌هايي انجام گرفته و بسياري از فلاسفه آن را از قبيل كيفيات نفساني و مقابل «كراهت» شمرده‌اند، ولي به‌نظر مي‌رسد كه اراده به اين معنا، فعل نفس است و ضدي ندارد، و با اندكي مسامحه مي‌توان حالت تحير و دودلي را مقابل آن به‌حساب آورد.

معناي اخصي براي اراده ذكر شده كه اختصاص به موجود عاقل دارد و آن عبارت است از تصميمي كه ناشي از ترجيح عقلاني باشد، و به اين معنا دربارهٔ حيوانات به‌كار نمي‌رود. طبق اين معنا، فعل ارادي مرادف با فعل تدبيري و در برابر فعل غريزي و التذاذي خالص قرار مي‌گيرد.

واژهٔ «اختيار» نيز معناي عامي دارد كه در مقابل جبر محض قرار مي‌گيرد و آن عبارت است از اينكه فاعل ذي‌شعور كاري را براساس خواست خودش و بدون اينكه مقهور فاعل ديگري واقع شود انجام دهد.

معناي دوم اختيار اين است كه فاعلي داراي دو نوع گرايش متضاد باشد و يكي را بر ديگري ترجيح دهد و به اين معنا، مساوي با انتخاب و گزينش بوده، ملاك تكليف و پاداش و كيفر به‌شمار مي‌رود.

معناي سوم آن اين است كه انتخاب كار براساس گرايش دروني فاعل باشد و شخص ديگري هيچ‌گونه فشاري براي انجام دادن آن بر او وارد نكند؛ در مقابلِ «فعل اكراهي» كه در اثر فشار و تهديد ديگري انجام مي‌گيرد.

معناي چهارم آن اين است كه انتخاب كار در اثر محدوديت امكانات و در تنگنا واقع شدنِ فاعل نباشد، در مقابل «كار اضطراري» كه در اثر چنين محدوديتي انجام مي‌گيرد. طبق اين معنا كسي كه در زمان قحطي براي ادامهٔ حياتش ناچار شود گوشت مُردار بخورد، كارش اختياري نخواهد بود؛ هر‌چند طبق اصطلاحات ديگر، اختياري ناميده مي‌شود.

اكنون با توجه به معاني مختلف اراده و اختيار، به بررسي اقسام فاعل‌هاي ادراكي مي‌پردازيم:

اما فاعل بالقصد را مي‌توان داراي اراده به هر سه معنا دانست؛ زيرا هم كارش را مي‌پسندد و هم تصميم بر انجام آن مي‌گيرد؛ تصميمي كه براساس ترجيح عقل گرفته مي‌شود. تنها دسته‌اي از فعل‌هاي قصدي كه صرفاً التذاذي باشد، به‌معناي سوم ارادي نخواهد بود.

همچنين فاعل بالقصد مي‌تواند داراي اختيار به هر چهار معنا باشد، ولي انواعي از كارهاي قصدي هست كه به‌معناي دوم يا سوم يا چهارمْ اختياري ناميده نمي‌شوند، ولي همگي آنها به‌معناي اولْ اختياري خواهند بود؛ مثلاً نَفَس كشيدن كه انسان هيچ گرايشي به ترك آن نداشته باشد، به‌معناي دومْ اختياري نيست و كار اكراهي به‌معناي سوم، و خوردن گوشت مُردار در زمان قحطي به‌معناي چهارمْ اختياري نمي‌باشد. هر‌چند همهٔ آنها به‌معناي اولْ اختياري هستند؛ زيرا چنان نيست كه فاعل به‌كلي مسلوب‌الاختيار گردد.

اما فاعل‌هاي بالعنايه و بالرضا و بالتجلي را تنها به‌معناي اول مي‌توان داراي اراده دانست؛ زيرا چنين فاعل‌هايي نيازي به انديشيدن و تصميم‌گيري ندارند. همچنين به‌معناي اول و سوم و چهارمْ داراي اختيار محسوب مي‌شوند؛ زيرا كار خود را تحت اجبار يا فشار عوامل و شرايط خارجي انجام نمي‌دهند و تنها به‌معناي دوم نمي‌توان چنين فاعل‌هايي را داراي اختيار دانست؛ زيرا لازم نيست كه از ميان انگيزه‌‌هاي متضاد يكي را برگزينند.

ضمناً روشن شد كه اراده به‌معناي اول، و اختيار به‌معناي اول، همواره از نظر مورد مساوي هستند، ولي اراده به‌معناي دوم و سوم، اخص از اختيار به‌معناي اول و سوم و چهارم است؛ زيرا در مورد فاعل‌هاي بالعنايه و بالرضا و بالتجلي صدق نمي‌كند، به‌خلاف اختيار به معاني يادشده كه بر همهٔ اين موارد صدق مي‌كند، و بدين‌ترتيب روشن مي‌شود كه نفي اراده به‌معناي دوم و سوم از خداي متعالي يا مجردات تام، به‌معناي نفي اختيار از چنين فاعل‌هايي نيست.

نيز روشن شد كه اراده به‌معناي تصميم بر انجام كار را مي‌توان فعلي اختياري دانست، هر‌چند از قبيل فعل بالقصد و مسبوق به اراده و تصميم ديگر نيست و شايد بتوان فاعليت نفس را نسبت به اراده، نوعي فاعليت بالتجلي به‌حساب آورد.

سرانجام اين نتيجه به‌دست آمد كه عالي‌ترين مراتب اختيار، مخصوص به خداي متعالي است؛ زيرا نه‌تنها تحت تأثير هيچ عامل خارجي قرار نمي‌گيرد، بلكه از تضاد گرايش‌هاي دروني هم منزه است، سپس مرتبهٔ اختيار مجردات تام است، زيرا تنها تحت تسخير اراده الهي هستند، ولي نه هيچ‌گونه فشاري بر آنها وارد مي‌شود و نه دستخوش تضادهاي دروني و تسلط يكي از گرايش‌ها بر ديگري قرار مي‌گيرند. اما نفوس متعلق به ماده، مانند انسان، داراي مرتبهٔ نازل‌تري از اختيار هستند و كمابيش ارادهٔ آنان تحت تأثير عوامل بيروني و دروني شكل مي‌گيرد. در عين حال همهٔ افعال اختياري ايشان در يك سطح نيست و مثلاً اختيار انسان در ايجاد صورت‌هاي ذهني (كه از قبيل فعل بالرضاست) خيلي بيشتر و كامل‌تر از اختيار وي در انجام كارهاي بدني مي‌باشد (كه از قبيل فعل بالقصد است)؛ زيرا كارهاي اخير، نياز به شرايط غيراختياري نيز دارند.

خلاصه

1. فاعل طبيعي فاعلي است كه فعلش مقتضاي طبيعتش بوده، نسبت به آن شعور و اراده‌اي نداشته باشد.

2. فاعل قسري فاعلي است كه نسبت به فعلش شعور و اراده‌اي نداشته و فعلش برخلاف اقتضاي طبيعتش باشد.

3. فاعل بالقصد فاعلي است كه فعلش را با اراده‌اي انجام مي‌دهد كه مسبوق به تصور و تصديق به فايده باشد.

4. فاعل بالجبر فاعلي است كه داراي شعور و اراده باشد، ولي فعلش تحت جبر فاعل ديگر و بدون ارادهٔ خودش صادر شود.

5. فاعل بالعنايه فاعلي است داراي شعور كه نياز به انگيزهٔ زائد بر ذات نداشته باشد.

6. فاعل بالرضا فاعلي است كه فعلش عين علم تفصيلي باشد و قبل از آن فقط علمي اجمالي به آن داشته باشد.

7. فاعل بالتجلي فاعلي است كه در مقام ذات خودش علم تفصيلي به فعل داشته باشد.

8. فاعل بالتسخير فاعلي است كه فاعليت آن در طول فاعليت فاعل بالاتري باشد.

9. به‌نظر مي‌رسد كه آنچه اصطلاحاً فاعل بالقسر و فاعل بالجبر ناميده مي‌شود، در واقع منفعل است نه فاعل، و تنها به اصطلاح نحوي مي‌توان آنها را فاعل شمرد.

10. قبل از آنكه فاعل‌هاي بالعنايه و بالرضا و بالتجلي به‌وسيلهٔ فلاسفهٔ اسلامي اثبات شود، چنين تصور مي‌شد كه فاعل مختار منحصر به فاعل بالقصد است، ازاين‌رو اثبات اختيار براي خداي متعالي هم مستلزم داعي و ارادهٔ زائد بر ذات پنداشته مي‌شد.

11. معناي عام اراده، مرادف با دوست‌داشتن و پسنديدن است و مصاديق مختلفي دارد.

12. معناي ديگر اراده، تصميم گرفتن و قصد كردن است كه مسبوق به تصور و تصديق به فايده مي‌باشد.

13. معناي سومي هم براي اراده ذكر شده، و آن عبارت است از تصميم برخاسته از ترجيح عقلاني كه مخصوص به موجود عاقل مي‌باشد.

14. معناي عام اختيار اين است كه فاعل ذي‌شعوري كار را براساس خواست خودش و بدون قهر قاهري انجام دهد.

15. معناي دوم اختيار، گزينش يكي از دو گرايش متضاد، و معناي سومش در مقابل اكراه، و معناي چهارمش در برابر اضطرار مي‌باشد.

16. فعل قصدي به هر سه معنا ارادي است، و تنها بعضي از كارهاي قصدي به‌معناي سومْ ارادي نيست.

17. همچنين همهٔ افعال قصدي به‌معناي اولْ اختياري است، ولي بعضي از آنها به‌معناي دوم و بعضي به‌معناي سوم و بعضي به‌معناي چهارمْ اختياري نيست.

18. فعل‌هاي بالعنايه و بالرضا و بالتجلي، به‌معناي اولِ اراده و به‌معناي اول و سوم و چهارمِ اختيار، ارادي و اختياري هستند.

19. اراده به‌معناي تصميم‌گيري، فعل اختياري است هر‌چند مسبوق به ارادهٔ ديگري نيست.

20. اختيار داراي مراتبي است و بالاترين مراتب آن در خداي متعالي، و سپس در مجردات تام، و نازل‌ترين مراتب آن در نفوسِ متعلق به ماده وجود دارد. در عين حال افعال اختياري انسان نيز از نظر مرتبهٔ اختيار متفاوت است.

پرسش

1. اقسام فاعل و تفاوت آنها را بيان كنيد.

2. كدام‌يك از اقسام فاعل قابل اجتماع با اقسام ديگري است؟

3. كاربُردهاي واژهٔ «جبر» را بيان كنيد.

4. در مورد فعل قسري و جبري، فاعل حقيقي كدام است؟

5. كاربردهاي واژهٔ «اراده» را بيان كنيد.

6. موارد استعمال كلمهٔ «اختيار» را شرح دهيد.

7. نسبت بين موارد استعمال اراده و اختيار را بيان كنيد.

8. فاعل بالقصد را به چه معنا مي‌توان ارادي و اختياري دانست؟

9. فاعل‌هاي بالعنايه و بالرضا و بالتجلي را به چه معنا مي‌توان ارادي و اختياري شمرد؟

10. آيا اراده به‌معناي تصميم‌گيري، فعل است يا انفعال؟ و در صورت اول، فاعليت نفس نسبت به آن از كدام قسم است؟

11. چگونه مي‌توان اراده و تصميم‌گيري را فعل اختياري دانست، با اينكه مسبوق به اراده و تصميم ديگري نيست؟

12. فرق ميان اختيار الهي و اختيار مجردات تام و اختيارات انسان را بيان كنيد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org