قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درس بيست و هشتم‌‌

 

‌‌‌‌‌‌وحدت و کثرت

 

 

شامل:

—  اشاره‌اي به چند مبحث ماهوي

—  اقسام وحدت و کثرت

—  وحدت در مفهوم وجود

—  متواطي و مشکک

 

 

 

 

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اشاره‌اي به چند مبحث ماهوي

مفهوم ماهوي يا بسيط است و يا مرکب. دو مفهوم ماهوي بسيط، طبعاً جهت اشتراکي نخواهند داشت و به‌کلي از يکديگر متباين خواهند بود؛ زيرا اگر جهت اشتراکي بين آنها فرض شود که عين ماهيت بسيط آنها باشد، به‌طوري‌که ديگر جهت امتيازي نداشته باشند، در اين صورت تعددي نخواهند داشت و يک ماهيت بيشتر نخواهند بود، و اگر فرض شود که هرکدام از آنها علاوه بر جهت مشترک، جهت امتيازي هم دارند، در اين صورت هرکدام از آنها مرکب از دو حيثيت ماهوي خواهد بود، و اين خلاف فرض بساطت آنهاست.

پس دو مفهوم ماهوي بسيط، متباين به تمام‌الذات هستند. اما اگر يکي از آنها يا هر دو مفهوم مرکب باشند، صورت‌هاي مختلفي را براي آنها مي‌توان فرض کرد.

در منطق کلاسيک، ماهيات مرکب دست‌کم داراي دو جزء دانسته شده‌اند: يک جزء مشترک به‌نام «جنس» که مفهومي است مبهم و نامتعين، و از ترديد بين چند نوع به‌دست مي‌آيد، و يک جزء مختص به‌نام «فصل» که موجب تعيّن جنس مي‌باشد. چنان‌که مي‌گويند ماهيت انسان، از مفهوم «حيوان» و مفهوم «ناطق» ترکيب يافته است، که اولي جنس مشترک بين انواع حيوانات، و دومي فصل مختص به انسان مي‌باشد.

مفهوم جنس ممکن است به نوبهٔ خود مرکب و داراي جنس عالي‌تر و عام‌تري باشد، چنان‌که مفهوم «جسم» هم شامل حيوان مي‌شود و هم شامل جمادات و نباتات، ولي مفاهيم فصلي را بسيط و غيرقابل‌ترکيب مي‌دانند.

سرانجام براي همه ماهيات مرکب، ده جنس عالي بسيط يا ده «مقوله» قائل شده‌اند، از اين قرار:

جوهر، کميت، کيفيت، اضافه، وضع، اَين (نسبت مکاني)، متي (نسبت زماني)، جده (نسبت به شي‌ء احاطه‌کننده)، اَن يفعل (حالت تأثير تدريجي)، اَن ينفعل (حالت تأثر و انفعال تدريجي).

دربارهٔ تعداد مقولات (اجناس عاليه) و اينکه آيا همه آنها واقعاً از قبيل مفاهيم ماهوي (معقولات اُولي) هستند يا دست‌کم بعضي از آنها (مانند اضافه و مقولات مشتمل بر مفهوم نسبت) از قبيل معقولات ثانيه مي‌باشند، اختلافاتي در ميان فلاسفه وجود دارد که فعلاً از بررسي آنها صرف‌نظر مي‌کنيم.

طبق دستگاه جنس و فصل منطقي و براساس اينکه همه ماهيات مرکب منتهي به چند مقوله مي‌شوند، تمايز آنها به دو صورت حاصل مي‌شود: يکي آنکه تمايز آنها به تمام‌الذات باشد، و آن در صورتي است که دو ماهيت از دو مقوله را با يکديگر مقايسه کنيم که حتي جنس مشترکي هم بين آنها نخواهد بود، مانند مفهوم «انسان» و مفهوم «سفيدي». دوم آنکه تمايز آنها به‌بعض‌الذات باشد، و آن در صورتي است که دو ماهيت از يک مقوله را با يکديگر بسنجيم، مانند مفهوم «اسب» و مفهوم «گاو» که در حيوانيت و جسميت و جوهريت مشترک‌اند.

حاصل آنکه ماهيات تام (انواع) اگر بسيط باشند، به تمام‌الذات با يکديگر متباين و متمايزند، و همچنين اگر مرکب و از دو مقوله باشند. نيز فصول و اجناس عاليه که همگي آنها مفاهيم بسيطي به‌شمار مي‌روند، به تمام‌الذات از يکديگر متمايز هستند و نمي‌توان جنسي را فرض کرد که شامل همه ماهيات بشود. از‌اين‌رو نمي‌توان همه ماهيات را حتي مشترک در يک جزء ماهوي دانست.

از سوي ديگر مفهوم «وجود» را که از معقولات ثانيهٔ فلسفي است، مفهومي بسيط و متعين و عام و مطلق مي‌شمارند که با اضافه شدن به هر ماهيتي، تخصص و تقيد مي‌يابد،

و مفهوم وجودي را که بدين‌ترتيب تخصص و تقيد يافته است، «حصه»‌اي از مفهوم کلي «وجود» مي‌نامند.

بدين‌ترتيب اصطلاحاتي مانند بساطت و ترکيب، ابهام و تعيّن، مشارکت و تمايز، عموميت و تخصص، اطلاق و تقيد، در موارد يادشده پديد آمده است و اصطلاح «تشخص» را که در درس‌هاي گذشته بيان شد نيز بايد بر آنها افزود.

ولي در ميان آنها دو مفهوم محوري وجود دارد که عبارت‌اند از مفهوم «وحدت» و مفهوم «کثرت». اينک به توضيحي پيرامون اين دو مفهوم مي‌پردازيم:

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اقسام وحدت و کثرت

هر ماهيت نوعي را که در نظر بگيريم، غير از ماهيت ديگري است، و اگر دو ماهيت بسيط باشند، حتي جهت مشترکي هم بين آنها وجود نخواهد داشت، چنان‌که دو ماهيت مرکب از دو مقوله هم جهت مشترکي ندارند. با توجه به اينکه ماهيتي را مي‌توان تنها در نظر گرفت و مي‌توان آن را با يک يا چند ماهيت ديگر لحاظ کرد، دو مفهوم متقابل «واحد» و «کثير» انتزاع مي‌شود.

وحدتي که به هر ماهيت تام نسبت داده مي‌شود، «وحدت نوعي» نام دارد، و تکرار تصور آن در يک يا چند ذهن زياني به وحدتش نمي‌زند؛ زيرا منظور وحدت مفهومي است، نه وحدت وجود ذهني آن.

همچنين هنگامي که جهت مشترک ذاتي بين چند ماهيت مرکب را در نظر مي‌گيريم، وحدت ديگري به آن نسبت مي‌دهيم که «وحدت جنسي» ناميده مي‌شود.

در مقابل اين دو قسم وحدت، «وحدت عددي» قرار دارد که بر هر فردي از ماهيت حمل مي‌گردد و ملاک آن همان تشخصي است که فلسفه پيشين آن را مرهون عوارض مشخصه مي‌دانسته‌اند و نظر صحيح اين است که اين تشخص و اين وحدت، ذاتاً صفت وجود فرد است و بالعرض منسوب به ماهيت مي‌گردد.

افراد يک ماهيت را که ذاتاً داراي کثرت عددي هستند، «واحد بالنوع» مي‌نامند، چنان‌که انواع مندرج در جنس واحدي را که ذاتاً کثرت نوعي دارند، «واحد بالجنس» مي‌خوانند. روشن است که اين دو قسم وحدت، صفت حقيقي افراد و انواع نيستند، بلکه بالعرض به آنها نسبت داده مي‌شوند.

حاصل آنکه وحدت بالذات ماهوي، صفت نوع و جنس است و بالعرض بر افراد و انواع حمل مي‌شود؛ برعکسِ وحدت فرد که در واقع صفت وجود فرد است و بالعرض به ماهيت آن نسبت داده مي‌شود. از سوي ديگر افراد خارجي، داراي وجودهاي متعددي هستند و ذاتاً متصف به کثرت مي‌گردند، ولي با توجه به ماهيت واحدي که دارند، «واحد بالنوع» نام مي‌گيرند، يا انواع مختلف که ذاتاً داراي کثرت نوعي هستند، به لحاظ جنس واحدشان، «واحد بالجنس» خوانده مي‌شوند.

بنابراين هريک از موجودات خارجي، وحدت شخصي دارند و هنگامي که بيش از يکي از آنها را در نظر بگيريم، متصف به کثرت مي‌گردند. اين هر دو صفت که مفهوم‌هايي انتزاعي و از قبيل معقولات ثانيه هستند ـ بنا بر اصالت وجودـ از وجود موجودات انتزاع مي‌شوند و از‌اين‌رو «وجود» هم داراي وحدت و کثرتي وراي وحدت و کثرت ماهوي خواهد بود.

از اينجا مي‌توان حدس زد که اعداد مختلف هم که مصاديقي از کثرت هستند، از قبيل معقولات ثانيه مي‌باشند نه از قبيل معقولات اُولي و مقولات ماهوي، آن‌چنان‌که اکثر فلاسفه قائل شده‌اند. اين مطلب دلايل ديگري هم دارد که از ذکر آنها صرف‌نظر مي‌کنيم.

از سوي ديگر بنابر اصالت ماهيت، کثرت ماهوي هميشه نشانهٔ کثرت موجودات عيني و خارجي است؛ زيرا هريک از آنها علي‌الفرض، حکايت از يک حيثيت عيني خاصي مي‌کند، هرچند کثرت موجودات خارجي هميشه مستلزم کثرت ماهوي نيست، چنان‌که کثرت افراد يک ماهيت منافاتي با وحدت ماهيت آنها ندارد.

با توجه به اين نکته سؤالي مطرح مي‌شود که آيا کثرت ماهيات بنابر اصالت وجود هم

کاشف از کثرت وجودات آنهاست، يا اينکه ممکن است چند ماهيت از يک وجود ـ دست‌کم در مراحل مختلف ـ انتزاع شود؟

بدين‌ترتيب مسئله ديگري دربارهٔ وجود طرح مي‌گردد که آيا همان‌گونه که ماهيات تام، و به‌خصوص ماهيات بسيط با هم متباين و از يکديگر منعزل و متمايز هستند، وجودات آنها هم ضرورتاً با هم متباين و از يکديگر منعزل‌اند، يا ممکن است بين آنها نوعي وحدت که مخصوص وجود است حکم‌فرما باشد؟

ولي پيش از آنکه به متن اين مسئله بپردازيم، لازم است توضيحي پيرامون کاربرد واژه «وحدت» در مورد وجود بدهيم.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وحدت در مفهوم وجود

وحدت و کثرت مفهومي اختصاصي به ماهيات ندارد، هرچند اصطلاح «وحدت نوعي» و «وحدت جنسي» مختص به آنها مي‌باشد، بلکه هر مفهومي گرچه از قبيل معقولات ثانيهٔ فلسفي يا منطقي باشد، مباين با مفهوم ديگر بوده، هريک از آنها متصف به «وحدت» و مجموع آنها متصف به «کثرت» مي‌شود، و مخصوصاً تعدد و کثرت مفاهيم در مشترکات لفظي، و وحدت مفهومي در مشترکات معنوي، کاربرد زيادي دارد.

مفهوم وجود نيز که از معقولات ثانيهٔ فلسفي به‌شمار مي‌رود، مباين با ساير مفاهيم است و چنان‌که در درس بيست و دوم گذشت، مفهوم واحدي است که مشترک معنوي بين مصاديق مختلف مي‌باشند.

اين مفهوم نه‌تنها مانند ماهيات مرکب، منحل به جنس و فصل نمي‌شود، بلکه به‌واسطهٔ بساطتي که دارد از هرگونه ترکيب ديگري نيز مبرّاست. از سوي ديگر به‌عنوان جنس يا فصل، جزء هيچ ماهيتي به‌شمار نمي‌رود؛ زيرا از قبيل مفاهيم ماهوي نيست. حاصل آنکه هرچند مفهوم وجود داراي وحدت نوعي يا وحدت جنسي نيست، اما مانند ساير معقولات ثانيه متصف به وحدت مفهومي مي‌شود، چنان‌که مقتضاي اشتراک معنوي آن است.

اما وحدت مفهومي وجود به معناي يک‌نواختي و تساوي صدق آن در جميع موارد نيست، بلکه از قبيل «مفاهيم مشکک» مي‌باشد که حمل آنها بر موارد، متفاوت است. براي روشن شدن اين مطلب بايد توضيحي دربارهٔ دو اصطلاح متواطي و مشکک بدهيم.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌متواطي و مشکک

مفاهيم کلي را از نظر کيفيت صدق بر مصاديق، به دو دسته تقسيم کرده‌اند:

متواطي مفهومي است که صدق آن بر همه افراد يک‌نواخت باشد، و افراد آن تقدم و تأخر يا اولويت يا اختلاف ديگري در مصداقيت براي آن مفهوم نداشته باشند؛ مثلاً مفهوم «جسم» بر همه مصاديقش به‌طور يک‌سان حمل مي‌شود و هيچ جسمي نيست که از نظر جسميت مزيتي بر جسم ديگر داشته باشد. هرچند هرکدام از اجسام داراي خواصي هستند و بعضي از آنها مزايايي بر بعضي ديگر دارند، ولي از نظر صدق مفهوم جسم تفاوتي با يکديگر ندارند.

اما مشکک مفهومي است که صدق آن بر افراد و مصاديقش متفاوت باشد و بعضي از آنها از نظر مصداقيت براي آن مفهوم مزيتي بر بعضي ديگر داشته باشند. چنان‌که همه خط‌ها در مصداق بودن براي طول يک‌سان نيستند و مصداقيت خط يک‌متري براي آن، بيش از مصداقيت خط يک سانتي‌متري است، يا مفهوم سياه بر همه مصاديقش به‌طور يک‌سان حمل نمي‌شود و بعضي از آنها سياه‌تر هستند.

مفهوم وجود هم از اين قبيل است و اتصاف اشياء به موجوديت يک‌سان نيست و بين آنها تقدم و تأخر و اولويت‌هايي وجود دارد؛ چنان‌که صدق وجود بر خداي متعالي که هيچ‌گونه محدوديتي ندارد، با صدق آن بر وجودهاي ديگر قابل مقايسه نيست.

دربارهٔ اينکه راز اختلاف در صدق مفاهيم مشکک چيست، و اينکه آيا مفاهيم ماهوي هم بالذات قابل تشکيک هستند يا نه، و اصولاً چند نوع تشکيک وجود دارد، بحث‌هايي انجام گرفته است و قائلين به اصالت ماهيت، چند نوع تشکيک از قبيل تشکيک در کم و

زيادي (مانند طول) را در کميت‌ها، و تشکيک در ضعف و شدت (مانند رنگ) را در کيفيت‌ها پذيرفته‌اند، ولي قائلين به اصالت وجود، تشکيک در ماهيت را بالعرض مي‌دانند و مرجع اين اختلافات را اختلاف در وجود معرفي مي‌کنند.

افزون بر اين مرحوم صدر‌المتألهين و پيروان حکمت متعاليه، اين‌گونه تشکيکات را «تشکيک عامي» مي‌نامند و براي حقيقت عيني وجود، تشکيک ديگري قائل هستند که آن را «تشکيک خاصي» مي‌خوانند و ويژگي آن اين است که دو مصداق وجودْ مستقل از يکديگر نباشند، بلکه يکي از مراتب ديگري به‌شمار آيد. بعضي ديگر از عارف‌مشربان، اقسام ديگري را نيز براي تشکيک در وجود ذکر کرده‌اند که نيازي به بيان آنها نيست. ‌‌‌‌‌

‌‌‌‌‌‌خلاصه

1. دو ماهيت بسيط، متباين به تمام‌الذات هستند و هيچ جهت ماهوي مشترکي نخواهند داشت.

2. در منطق کلاسيک، جهت ماهوي مشترک بين چند ماهيت مرکب را جنس، و جهت امتياز هرکدام را فصل مي‌نامند.

3. جنس، ممکن است مرکب و داراي جنس عالي‌تري باشد، ولي فصل، همواره بسيط خواهد بود.

4. مشهور اين است که عالي‌ترين اجناس (مقولات) ده تا هستند که يکي از آنها جوهر و بقيه مقولات عرضي مي‌باشند، ولي اقوال ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد.

5. دو ماهيت مرکب که از دو مقوله باشند، متباين به تمام‌الذات خواهند بود، ولي ماهيات مندرج در يک مقوله، متباين به‌بعض‌الذات هستند و جهت ماهوي مشترکي دارند.

6. مفهوم وجود، مفهوم بسيط و عامي است که با اضافه شدن به ماهيات مختلف تخصص مي‌يابد.

7. هر ماهيت تامي (نوع) داراي «وحدت نوعي»، و هر جهت اشتراک ذاتي بين چند

ماهيت (جنس)، داراي «وحدت جنسي» است، و هر فردي از ماهيت، داراي «وحدت عددي» مي‌باشد و اين وحدت بالذات صفت وجود آن است.

8. افراد کثير از يک ماهيت، «واحد بالنوع»، و انواع کثير از يک جنس «واحد بالجنس» ناميده مي‌شوند که اوصافي بالعرض براي آنها به‌شمار مي‌رود.

9. وحدت و کثرت و همچنين «عدد»، مفاهيمي انتزاعي و از قبيل معقولات ثانيه مي‌باشند.

10. وحدت مفهومي اختصاصي به ماهيات ندارد و هرکدام از معقولات ثانيه (مانند مفهوم وجود) نيز متصف به وحدت مفهومي مي‌شود، چنان‌که بيش از يکي از آنها متصف به کثرت مي‌گردند.

11. مفهوم وجود هيچ‌گونه ترکيبي ندارد، و نه جنس و فصلي براي آن تصور مي‌شود، نه خودش جنس يا فصل براي ماهيتي به‌شمار مي‌آيد.

12. متواطي مفهومي است کلي که صدق آن بر همه مصاديق يک‌نواخت باشد، مانند مفهوم جسم.

13. مشکک مفهومي است کلي که صدق آن بر افراد متفاوت باشد، مانند مفهوم سفيدي و سياهي.

14. مفهوم وجود از مفاهيم تشکيکي است که صدق آن بر موجودات مختلف، يک‌سان نيست.

15. قائلين به اصالت ماهيت چند نوع تشکيک را در ماهيات پذيرفته‌اند، از قبيل تشکيک در کميت و کيفيت، ولي قائلين به اصالت وجود منشأ اين تشکيکات را اختلاف در وجود مي‌دانند.

16. اصحاب حکمت متعاليه نوع ديگري از تشکيک براي وجود عيني قائل هستند که آن را «تشکيک خاصي» مي‌نامند، و ويژگي آن اين است که دو موجود از يکديگر مستقل نباشند و يکي از مراتب ديگري باشد.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org