قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

 

درس هفدهم‌‌

 

‌‌‌‌‌‌نقش عقل و حس در تصورات

 

 

شامل:

—  اصالت عقل يا حس در تصورات

—  نقد

—  تحقيق در مسئله

 

 

 

 

اصالت عقل يا حس در تصورات

چنان‌که اشاره کرديم فلسفه غربي در مقام تبيين پيدايش تصورات بر دو دسته تقسيم مي‌شوند: يک دسته معتقدند که عقل خودبه‌خود يک سلسله از مفاهيم را درک مي‌کند، بدون اينکه نيازي به حس داشته باشد، چنان‌که دکارت دربارهٔ مفاهيم «خدا» و «نفس» از امور غيرمادي، و دربارهٔ «امتداد» و «شکل» از امور مادي، معتقد بود و اين‌گونه صفات ماديات را که مستقيماً از حس دريافت نمي‌شود، «کيفيات اوليه» مي‌ناميد در مقابل اوصافي از قبيل رنگ و بو و مزه که از راه حواس درک مي‌شوند و آنها را «کيفيات ثانويه» مي‌خواند، و به اين صورت نوعي اصالت براي عقل قائل مي‌شد. از سوي ديگر درک کيفيات ثانويه را که با مشارکت ‌حواس حاصل مي‌شود، خطا‌بردار و غيرقابل‌اعتماد مي‌شمرد و بدين‌ترتيب نوعي ديگر هم از اصالت براي عقل اثبات مي‌کرد که مربوط به بحث ارزش شناخت است.

همچنين کانت يک سلسله از مفاهيم را به عنوان «ما تقدم» يا «قبل از تجربه» به ذهن نسبت مي‌داد، و از‌جمله مفهوم «زمان» و «مکان» را مربوط به مرتبه حساسيت، و مقولات دوازده‌گانه را مربوط به مرتبه فاهمه مي‌دانست و درک اين مفاهيم را خاصيت ذاتي و فطري ذهن به‌حساب مي‌آورد.

دستهٔ ديگر معتقدند که ذهن انسان مانند لوح ساده‌اي آفريده شده که هيچ نقشي در آن وجود ندارد و تماس با موجودات خارجي که به‌وسيله اندام‌هاي حسي انجام مي‌گيرد، موجب پيدايش عکس‌ها و نقش‌هايي در آن مي‌شود و به اين صورت ادراکات مختلف پديد

مي‌آيد. چنان‌که از اپيکور نقل شده که «چيزي در عقل نيست مگر اينکه قبلاً در حس بوده است» و عين همين عبارت را جان لاک، فيلسوف تجربي انگليسي تکرار کرده است.

اما سخنان ايشان دربارهٔ پيدايش مفاهيم عقلي متفاوت است و ظاهر بعضي از آنها اين است که ادراک حسي به‌وسيله عقل دستکاري مي‌شود و تغيير شکل مي‌يابد و تبديل به ادراک عقلي مي‌گردد، همان‌گونه که نجار قطعات چوب را مي‌بُرد و به شکل‌هاي گوناگون درمي‌آورد و از آنها ميز و صندلي و درب و پنجره مي‌سازد، پس مفاهيم عقلي همان صورت‌هاي حسي تغييرشکل‌يافته است. بعضي ديگر از سخنانشان قابل چنين توجيهي هست که ادراک حسي مايه و زمينهٔ ادراک عقلي را فراهم مي‌کند، نه اينکه صورت حسي حقيقتاً تبديل به مفهوم عقلي گردد.

قبلاً اشاره کرديم که تجربه‌گرايان افراطي مانند پوزيتويست‌ها، اساساً منکر وجود مفاهيم عقلي هستند و آنها را به‌صورت الفاظ ذهني تفسير مي‌کنند.

از سوي ديگر بعضي از تجربه‌گرايان مانند کندياک فرانسوي، تجربه‌اي را که موجب پيدايش مفاهيم ذهني مي‌شود منحصر به تجربه حسي مي‌دانند، در حالي که بعضي ديگر مانند جان لاک انگليسي، آن را به تجربه‌هاي دروني هم توسعه مي‌دهند. در اين ميان بارکلي وضع استثنايي دارد و تجربه را منحصر به تجربه دروني مي‌داند؛ زيرا وجود اشياء مادي را انکار مي‌کند و بر اين اساس ديگر جايي براي تجربه حسي باقي نمي‌ماند.

بايد اضافه کنيم که بسياري از تجربه‌گرايان مخصوصاً کساني که تجربه را شامل تجربه‌هاي دروني هم مي‌دانند، حوزهٔ شناخت را منحصر به ماديات نمي‌کنند و امور ماوراء طبيعي را هم به‌وسيله عقل اثبات مي‌کنند، هرچند براساس اصالت حس و وابستگي کامل ادراکات عقلي به ادراکات حسي، چنين اعتقادي چندان منطقي نيست، چنان‌که نفي ماوراء طبيعت هم بي‌دليل است. از‌اين‌رو «هيوم» که به اين نکته پي‌برده بود، اموري را که مستقيماً مورد تجربه واقع نمي‌شوند، مشکوک تلقي کرد.(1)

روشن است که نقد تفصيلي و گستردهٔ هر دو مشرب، نيازمند به کتاب مستقل و

پرحجمي است که سخنان هر صاحب‌نظري جداگانه نقل و بررسي شود و چنين کاري با وضع اين کتاب مناسب نيست. از‌اين‌رو به نقد مختصري از اصل نظرات، بدون در نظر گرفتن ويژگي‌هاي هر قول بسنده مي‌کنيم.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نقد

1. فرض اينکه عقل از آغاز وجود داراي مفاهيم خاصي باشد و با آنها سرشته شده باشد، يا پس از چندي خودبه‌خود و بدون تأثير هيچ عامل ديگري به درک آنها نائل شود، فرض قابل قبولي نيست و وجدان هر انسان آگاهي آن را تکذيب مي‌کند؛ خواه مفاهيم مفروض، مربوط به ماديات باشند يا مربوط به مجردات و يا قابل صدق بر هر دو دسته.

2. با فرض اينکه يک سلسله مفاهيم لازمهٔ سرشت و فطرت عقل باشد، نمي‌توان واقع‌نمايي آنها را اثبات کرد و حداکثر مي‌توان گفت که فلان مطلب، مقتضاي فطرت عقل است و جاي چنين احتمالي باقي مي‌ماند که اگر عقل طور ديگري آفريده شده بود، مطالب را به‌گونه‌اي ديگر درک مي‌کرد.

براي جبران اين نقيصه است که دکارت به حکمت خدا تمسک مي‌کند و مي‌گويد اگر خدا اين مفاهيم را برخلاف واقع و حقيقت در سرشت عقل نهاده بود، لازمه‌اش اين بود که فريبکار باشد.

ولي روشن است که صفات خداي متعالي و عدم فريبکاري او هم بايد با دليل عقلي اثبات شود و اگر ادراک عقلي ضمانت صحتي نداشته باشد، اساس اين دليل هم فرو مي‌ريزد، و تضمين صحت آن از راه دليل، مستلزم دور است.

3. و اما فرض اينکه مفاهيم عقلي از تغيير شکل صورت‌هاي حسي پديد مي‌آيد، مستلزم اين است که صورتي که تغيير شکل مي‌يابد و تبديل به مفهوم عقل مي‌شود، ديگر به شکل اولش باقي نماند، در حالي که مي‌بينيم همراه و همزمان با پيدايش مفاهيم کلي در ذهن، صورت‌هاي حسي و خيالي هم به حال خودشان باقي هستند. افزون بر اين، تغيير

شکل و تبديل و تبدل، مخصوص موجودات مادي است و چنان‌که در جاي خودش ثابت خواهد شد، صورت‌هاي ادراکي مجرد هستند.

4. بسياري از مفاهيم عقلي، مانند مفهوم علت و معلول، اصلاً صورت حسي و خيالي ندارند تا گفته شود که از تغيير شکل صورت‌هاي حسي پديد آمده‌اند.

5. و اما فرض اينکه صورت‌هاي حسي، مايه و زمينهٔ مفاهيم عقلي را فراهم مي‌کنند و حقيقتا‍ً تبديل به آنها نمي‌شوند، هرچند کم‌اشکال‌تر و به حقيقت نزديک‌تر است و مي‌تواند در مورد بخشي از مفاهيم ماهوي پذيرفته شود، ولي منحصر کردن زمينهٔ مفاهيم عقلي به ادراکات حسي صحيح نيست، و مثلاً در مورد مفاهيم فلسفي نمي‌توان گفت که از تجريد و تعميم ادراکات حسي به‌دست مي‌آيند؛ زيرا چنان‌که اشاره شد در ازاي اين مفاهيم هيچ ادراک حسي و خيالي وجود ندارد.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تحقيق در مسئله

براي روشن شدن نقش حقيقي حس و عقل در تصورات، نگاهي به انواع مفاهيم و کيفيت پيدايش آنها در ذهن مي‌افکنيم:

هنگامي که چشم به منظرهٔ زيباي باغچه مي‌گشاييم، رنگ‌هاي مختلف گل‌ها و برگ‌ها توجه ما را جلب مي‌کند و صورت‌هاي ادراکي گوناگوني در ذهن ما نقش مي‌بندد و با بستن چشم، ديگر آن رنگ‌هاي زيبا و خيره‌کننده را نمي‌بينيم و اين همان ادراک حسي است که با قطع ارتباط با خارج از بين مي‌رود. اما مي‌توانيم همان گل‌ها را در ذهن خودمان تصور کنيم و آن منظرهٔ زيبا را به‌خاطر بياوريم، و اين همان ادراک خيالي است.

غير از اين صورت‌هاي حسي و خيالي که نمايشگر اشياء خاص و مشخصي است، يک سلسله مفاهيم کلي را هم درک مي‌کنيم که از اشياء مشخصي حکايت نمي‌کنند، مانند مفاهيم سبز، سرخ، زرد، ارغواني، نيلوفري و... .

همچنين خود مفهوم «رنگ» که قابل انطباق بر رنگ‌هاي گوناگون و متضاد است و نمي‌توان آن را صورت رنگ‌پريده و مبهمي از يکي از آنها انگاشت.

بديهي است که اگر ما رنگ برگ درختان و چيزهاي همرنگ آنها را نديده بوديم، هرگز نه مي‌توانستيم صورت خيالي آن را در ذهن خودمان تصور کنيم و نه مفهوم عقلي آن ‌را، چنان‌که نابينايان هيچ تصوري از رنگ‌ها ندارند و کساني که فاقد حس بويايي هستند، هيچ مفهومي از بوهاي مختلف ندارند. از اينجاست که گفته‌اند «مَن فَقَدَ حساً فَقَدَ علماً» يعني کسي که فاقد حسي باشد، از نوعي ادراکات و آگاهي‌ها محروم خواهد بود.

پس بدون شک پيدايش اين‌گونه مفاهيم کلي، در گرو تحقق ادراکات جزئي آنهاست، ولي نه بدان معنا که ادراکات حسي تبديل به ادراک عقلي مي‌شوند، آن‌چنان‌که چوب به صندلي، يا ماده به انرژي، و يا نوع خاصي از انرژي به نوع ديگري تبديل مي‌شود؛ زيرا چنان‌که گفتيم اين‌گونه تبديل و تبدلات، مستلزم آن است که تبديل‌شونده به حال اولش باقي نماند، در صورتي که ادراکات جزئي بعد از پيدايش مفاهيم عقلي هم قابل بقا هستند. علاوه بر اينکه اصولاً تبديل و تبدل مخصوص ماديات است، در حالي که ادراک مطلقاً مجرد است، چنان‌که در جاي خودش ثابت خواهد شد ان‌شاء‌الله تعالي.

بنابراين نقش حس در پيدايش اين‌گونه مفاهيم کلي، تنها به عنوان زمينه و شرط لازم قابل قبول است.

دستهٔ ديگري از مفاهيم هستند که هيچ رابطه‌اي با اشياء محسوس ندارند، بلکه از حالات رواني حکايت مي‌کنند؛ حالاتي که با علم حضوري و تجربه دروني درک مي‌شوند، مانند مفهوم ترس، محبت، عداوت، لذت و درد.

بدون ترديد اگر ما چنين احساسات دروني را نمي‌داشتيم، هرگز نمي‌توانستيم مفاهيم کلي آنها را درک کنيم، چنان‌که کودک تا هنگامي که به حد بلوغ نرسيده، پاره‌اي از لذت‌هاي افراد بالغ را درک نمي‌کند و هيچ مفهوم خاصي هم از آنها ندارد. پس اين دسته از مفاهيم هم نيازمند به ادراکات شخصي قبلي هستند، ولي نه ادراکاتي که به کمک

اندام‌هاي حسي حاصل شده باشد. بنابراين تجربه حسي، نقشي در حصول اين دسته از مفاهيم ماهوي ندارد.

از سوي ديگر يک سلسله از مفاهيم داريم که اصلاً مصداق خارجي ندارند و تنها مصاديق آنها در ذهن تحقق مي‌يابند، مانند مفهوم «کلي» که بر مفاهيم ذهني ديگري منطبق مي‌شود و هرگز در خارج از ذهن چيزي که بتوان آن را «کلي» به معناي مفهوم قابل صدق بر افراد بي‌شمار ناميد، وجود ندارد.

روشن است که اين‌گونه مفاهيم هم از تجريد و تعميم ادراکات حسي به‌دست نمي‌آيد، هرچند نيازمند به نوعي تجربه ذهني هست، يعني تا يک سلسله از مفاهيم عقلي در ذهن تحقق نيابد، نمي‌توانيم چنين بررسي را دربارهٔ آنها انجام دهيم که آيا قابل صدق بر افراد متعدد هستند يا نه و اين همان تجربه ذهني است که اشاره کرديم؛ يعني ذهن انسان چنين قدرتي را دارد که به مفاهيم درون خودش التفات پيدا کند و آنها را همانند «اُبژه»‌هاي خارجي مورد شناسايي مجدد قرار دهد و مفاهيم خاصي از آنها انتزاع نمايد که مصاديق اين مفاهيم انتزاع‌شده، همان مفاهيم اوليه است. به اين لحاظ است که اين‌گونه مفاهيم را که در علم منطق به‌کار مي‌رود، «معقولات ثانيهٔ منطقي» مي‌نامند.

و بالأخره مي‌رسيم به يک سلسلهٔ ديگر از مفاهيم عقلي که مورد استفادهٔ علوم فلسفي هستند و حتي بديهيات اوليه نيز از همين مفاهيم تشکيل مي‌يابند و از‌اين‌رو حايز اهميت فوق‌العاده‌اي مي‌باشند. دربارهٔ پيدايش اين مفاهيم، نظرهاي گوناگوني بيان شده که بررسي آنها به طول مي‌انجامد و به‌خواست خدا در مباحث هستي‌شناسي دربارهٔ کيفيت پيدايش هريک از مفاهيم مربوطه گفت‌وگو خواهيم کرد. در اينجا به‌قدر ضرورت، توضيحي پيرامون آنها مي‌دهيم و يادآور مي‌شويم که اين مفاهيم از آن جهت که بر اشياء خارجي حمل مي‌شوند و به اصطلاح، اتصافشان خارجي است، شبيه مفاهيم ماهوي هستند و از آن جهت که حکايت از ماهيت خاصي نمي‌کنند و به اصطلاح، عروضشان

ذهني است، شبيه مفاهيم منطقي هستند. از‌اين‌رو گاهي با اين دسته و گاهي با آن دسته اشتباه مي‌شوند، چنان‌که چنين اشتباهاتي براي صاحب‌نظران بزرگ به‌ويژه فلسفه غربي رخ داده است.

قبلاً دانسته‌ايم که ما نفس خودمان و همچنين حالات رواني يا صور ذهني يا افعال نفساني، مانند اراده خودمان را با علم حضوري مي‌يابيم. اکنون مي‌افزاييم که انسان مي‌تواند هريک از شئون نفساني را با خود نفس بسنجد بدون اينکه توجهي به ماهيت هيچ‌يک از آنها داشته باشد، بلکه رابطه وجودي آنها را مورد توجه قرار دهد و دريابد که نفس بدون يک‌يک آنها مي‌تواند موجود باشد، ولي هيچ‌کدام از آنها بدون نفس تحقق نمي‌يابند و با توجه به اين رابطه قضاوت کند که هريک از شئون نفساني «احتياج» به نفس دارد، ولي نفس احتياجي به آنها ندارد، بلکه از آنها «غني» و «بي‌نياز» و «مستقل» است و بر اين اساس مفهوم «علت» را از نفس، و مفهوم «معلول» را از هريک از شئون مذکور انتزاع نمايد.

واضح است که ادراکات حسي هيچ نقشي را در پيدايش مفاهيم احتياج، استقلال، غني، علت و معلول ندارند و انتزاع اين مفاهيم، مسبوق به ادراک حسي مصداق آنها نيست، و حتي علم حضوري و تجربه دروني نسبت به هريک از آنها هم براي انتزاع مفهوم مربوط به آن کافي نيست، بلکه علاوه بر آن بايد بين آنها مقايسه گردد و رابطه خاصي در نظر گرفته شود و به اين لحاظ است که گفته مي‌شود که اين مفاهيم «ما بازاء عيني» ندارند، در عين حالي که اتصافشان خارجي است.

نتيجه آنکه هر مفهوم عقلي نيازمند به ادراک شخصي سابقي است؛ ادراکي که زمينهٔ انتزاع مفهوم ويژه‌اي را فراهم مي‌کند. اين ادراک در پاره‌اي از موارد، ادراک حسي، و در موارد ديگري علم حضوري و شهود دروني مي‌باشد. پس نقش حس در پيدايش مفاهيم کلي عبارت است از فراهم کردن زمينه براي يک دسته از مفاهيم ماهوي و بس، و نقش اساسي را در پيدايش همه مفاهيم کلي، عقل ايفا مي‌کند.

‌‌‌‌‌‌خلاصه

1. عقل‌گرايان غربي معتقدند که عقل يک سلسله از مفاهيم را بالفطره درک مي‌کند، که از جمله آنها مي‌توان از مفاهيم فطري دکارت و مقولات کانت ياد کرد.

2. تجربه‌گرايان معتقدند که هيچ مفهوم عقلي بدون کمک گرفتن از تجربه امکان ندارد، و بعضي از ايشان همه آنها را نيازمند به تجربه حسي مي‌دانند.

3. قائل شدن به وجود مفاهيم عقلي از آغاز وجود انسان، يا پيدايش خودبه‌خودي آنها در زمان خاصي، خلاف وجدان است.

4. با فرض فطري بودن مفاهيم عقلي، نمي‌توان واقع‌نمايي آنها را اثبات کرد.

5. اگر مفاهيم عقلي از تغيير شکل يافتن ادراکات حسي حاصل مي‌شد، مي‌بايستي خود آن ادراکات بعد از تبديل شدن باقي نمانند.

6. تبديل يافتن ادراک حسي به ادراک عقلي، در مورد معقولات ثانيه معنا ندارد.

7. ادراکات حسي را حتي به عنوان فراهم‌کنندهٔ زمينه براي مفاهيم عقلي در همه موارد نمي‌توان پذيرفت؛ زيرا در ازاي همه مفاهيم عقلي، ادراک حسي وجود ندارد.

8. براي پيدايش مفاهيم ماهوي که مصداق محسوسي نداشته باشند، وجود ادراک حسي سابق شرط لازم است. از‌اين‌رو فاقد هر حسي نمي‌تواند مفاهيم کلي مربوط به آن را درک کند. به‌خلاف ماهيات مجرد و معقولات ثانيه.

9. نخستين مفاهيم فلسفي از مقايسة‌ معلومات حضوري با يکديگر و در نظر گرفتن رابطه وجودي ميانجي را ايفا مي‌کنند.

10. نتيجه آنکه حس تنها نقش فراهم‌کنندهٔ شرط لازم براي پيدايش يک دسته از مفاهيم ماهوي را ايفا مي‌کند و بس.

 

پی‌نوشت‌ها

1. ر.ک: ايدئولوژي تطبيقي، درس يازدهم و دوازدهم.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org