قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

هدف از قيام عاشورا(1)

ـ اصلاح مفاسد، هدف اصلى قيام امام حسين(عليه السلام)

مفهوم اصلاح

تأثير نظام ارزشى در تعريف اصلاح

اصلاح از ديدگاه منافقان

اصلاح مطلوب

 

بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام على سيّد الانبياء والمرسلين، أبى القاسم محمّد وعلى آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلى آبائه فى هذه الساعة وفى كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلا وعيناً حتى تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلا. السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلى الارواح التى حلّت بفنائك.

شهادت مظلومانه آقا ابى عبدالله را به پيشگاه ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه الشريف ـ و مقام معظم رهبرى، مراجع معظم تقليد و همه شيفتگان مكتب حسينى تسليت عرض مى‌كنم. و از خداوند متعال درخواست مى‌كنيم كه در دنيا و آخرت دست ما را از دامن امام حسين(عليه السلام) كوتاه نفرمايد.

طى جلسات گذشته سؤال هايى را پيرامون موضوع عاشورا و قيام ابى عبدالله(عليه السلام) مطرح كردم و در حدى كه بضاعت گوينده و ظرفيت مجلس اقتضا داشت عرايضى را تقديم نمودم. يكى از سؤال هاى مهمى كه در باره اين قيام عظيم و بى نظير تاريخى مطرح مى‌شود و پيش از اين نيز بارها مطرح شده و به آن پاسخ داده شده است، سؤال در مورد هدف سيدالشهداء(عليه السلام) از اين حركت است. در اين باره به صورت كلى جواب هايى داده شده است كه همه مى‌دانند؛ مانند اين كه قيام آن حضرت براى احياى دين و اصلاح امت بوده است. اما در ذهن بسيارى از جوانان و نوجوانان ما در سايه اين سؤال كلى، چند سؤال فرعى مطرح مى‌شود و آن اين كه، با اين حركت سيدالشهداء(عليه السلام) چه اصلاحى صورت گرفت؟ قيام امام حسين(عليه السلام) چگونه امر به معروفى بود كه بايد به اين صورت انجام مى‌گرفت؟ و با اين روش چگونه دين احيا مى‌شود؟ آيا سيدالشهداء(عليه السلام) در هدف خود موفق شدند و توانستند با قيام خود، حكومت و امت اسلامى را اصلاح كنند و جلوى مفاسد را بگيرند؟ اين سؤال ها در ذهن بسيارى از جوانان ما وجود دارد و گاهى آن ها را مطرح مى‌كنند.

 

براى اين كه علت قيام سيدالشهداء(عليه السلام) را از زبان خود آن حضرت بشنويم، ابتدا چند جمله از بيانات ايشان را براى تبرّك و تيمّن تلاوت مى‌كنم و پس از آن درباره بخش هايى از آن، توضيحاتى عرض خواهم كرد.

اصلاح مفاسد، هدف اصلى قيام امام حسين(عليه السلام)

در وصيتى كه آن حضرت براى برادرشان محمد حنفيّه مرقوم فرمودند، جمله معروفى است كه مى‌فرمايند: «اِنّى لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً»1 يعنى من نه براى گردش و تفريح از مدينه بيرون مى‌روم و نه براى اين كه فسادى در زمين راه بيندازم و ظلمى بكنم «وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى(صلى الله عليه وآله)» فقط براى اصلاح در امت جدم خروج مى‌كنم. اگر دقت كنيم، در تعبير «لِطَلَبِ الاِْصْلاح» نكته اى وجود دارد. امام(عليه السلام) نفرمود: «انما خرجت للاصلاح»؛ بلكه فرمود: «اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاح» يعنى من در جستجو و در پى اصلاح هستم. نظير اين تعبير در سخنرانى امام(عليه السلام) براى نخبگان و علما هم هست كه فرموده بودند: «وَ لكِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فى بِلادِك»2 اين خطبه زمانى ايراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با يزيد مطرح نبود. امام(عليه السلام) در آخر اين خطبه دعا مى‌كنند و خطاب به خداى متعال مى‌گويند: پروردگارا! تو مى‌دانى كه هدف ما از اين فعاليت هاى سياسى جز اين نيست كه مَعالم دين تو و معيارهاى اسلامى را به مردم نشان دهيم؛ يعنى نشان دهيم دين چيست و نشانه هاى آن كدام است و چگونه و با چه معيارى مى‌توان افراد ديندار و افراد بى دين را شناخت؟ و نيز هدف ما اين است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنيم. كلمه «نُظْهِر» دو معنى مى‌تواند داشته باشد؛ اول اين كه يعنى روشن كنيم اصلاح چيست، و ديگر آن كه يعنى اصلاح را تحقق بخشيم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانيم.

مفهوم اصلاح

از آن جا كه امروزه واژه «اصلاح» يكى از واژه هايى است كه در ادبيات سياسى ما خيلى كاربرد دارد و مقام معظم رهبرى هم در خطبه اخيرشان به اين واژه اشاره كردند، روى اين كلمه تكيه مى‌كنم و براى اين كه در مسير رهنمودهاى ايشان حركت كرده باشم و توضيح بيش ترى بدهم،


1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.

2. همان.

ابتدا معناى اين واژه را، و سپس موارد استعمال آن را در قرآن و روايات بيان مى‌كنم و آن گاه مطالبى كه بيش تر جنبه كاربردى دارد، عرض خواهم كرد. اصلاح كه كلمه اى عربى و از ريشه «صلح» است دو معنى دارد كه يكى از ماده صُلح و ديگرى از ماده صَلاح است. اصلاح از ماده صُلح، به معنى آشتى دادن، و رفع اختلاف، دعوا و مشاجره بين دو فرد يا دو گروه است. واژه اصلاح به اين معنى در قرآن كريم در مورد اصلاح بين دو همسر به كار رفته است؛ مى‌فرمايد: «...فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها اِنْ يُريدا اِصْلاحاً يُوَفِّق اللّهُ بَيْنَهُما...»1يعنى براى زن و شوهرى كه با يكديگر اختلاف پيدا كرده اند، داورى از طرف خانواده زن، و داورى از طرف خانواده مرد انتخاب كنيد؛ اگر زن و شوهر واقعاً بخواهند آشتى و سازش كنند، خدا بين آن ها سازش برقرار خواهد كرد. و در جاى ديگر مى‌فرمايد: «وَ اِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَو اِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَيْهِما أَنْ يَصْلِحا بَيْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَيْرٌ»2 در اين آيه در مورد آشتى زن و شوهر مى‌فرمايد آشتى بهتر است. نظير اين مورد تعبير ديگرى است كه زياد شنيده ايد و در قرآن نيز هست و آن اصلاح ذات البين است كه به معنى آشتى دادن دو نفر يا دو گروه مى‌باشد كه با يكديگر اختلاف دارند. در قرآن مى‌فرمايد: «وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُم»3 در روايات هم براى اصلاح ذات البين ثواب بسيارى ذكر شده است، كه اگر دو مؤمن يا دو گروه يا دو خانواده با يكديگر قهر هستند و با هم اختلافى دارند، سعى كنيد آن ها را آشتى دهيد؛ و ثواب اين كار از ثواب نماز و روزه سال بيش تر است.4 دامنه «اصلاح ذات البين» تا آن جا گسترش پيدا مى‌كند كه اگر دو گروه از مردم درون جامعه اسلامى با هم بجنگند، «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا...»5 در اين جا هم قرآن دستور مى‌دهد كه سعى كنيد ابتدا آن ها را آشتى بدهيد: «فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُما...،» دنباله آيه، مربوط به جهاد است كه فعلا مورد بحث ما نيست. بنابراين كلمه اصلاح در جايى كه دو گروه با هم مى‌جنگند، به معنى صلح دادن و آشتى دادن به كار رفته است. در اين موارد، اصلاح بين دو فرد يا دو گروه انسانى به معنى آشتى دادن آنان با يكديگر است.

 


1 نساء، 35.

2. نساء، 128.

3. انفال، 1.

4. ر.ك: بحارالانوار، ج 42، باب 127، روايت 51 و 58؛ ج 75، باب 34، روايت 3؛ ج 76، باب 101، روايت 2؛ ج 78، باب 18، روايت 2.

5. حجرات، 9.

استعمال ديگر اصلاح، از ماده صَلاح است. صلاح در مقابل فساد مى‌باشد و معمولاً آن را در زبان فارسى «شايستگى» ترجمه مى‌كنند. كار صالح يعنى كار شايسته و فرد صالح يعنى فرد شايسته. اصلاح به اين معنا نيز در مقابل اِفساد است و به معنى انجام كار شايسته يا برطرف كردن فساد مى‌باشد. به كسى كه در صدد است كار شايسته انجام بدهد و فسادها، نقص ها و عيب ها را برطرف كند، «مُصلح» مى‌گويند و كسى را كه در صدد برهم زدن كارها و ايجاد فساد در جامعه است، «مفسد» مى‌نامند. تعبير «مفسد فى الارض» هم از همينجا است. اين معناى اصلاح، مربوط به اصلاح ذات البين و آشتى دادن دو فرد يا دو گروه نيست. كسى كه مى‌خواهد فسادى را برطرف كند يا كار فردىِ شايسته اى را انجام دهد، با فرد خاصى روبه رو نيست. پس اين اصلاح كه از ماده صلاح است دو نوع مصداق دارد، يكى به معنى كار شايسته انجام دادن و ديگرى به معنى برطرف كردن فساد و تبهكارى يا جلوگيرى از بزهكارى است. اين هر دو نوع مصداق، در قرآن نيز استعمال شده است؛ مثلاً «اِلاّ الَّذينَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا»1 يعنى كسانى كه توبه كردند و اصلاح كردند يعنى عَمِلُوا عملا صالِحاً، به جاى كارهاى غلط و به جاى گناهانى كه انجام داده بودند، اصلاح كردند يعنى كار خوب انجام دادند. ولى آنچه بيش تر مفهوم اجتماعى دارد و در كلمات حضرت ابى عبد الله مطرح شده است و در ادبيات سياسى و اجتماعى امروز هم به كار رفته است، اصلاح مفاسد است كه در مقابل افساد به كار مى‌رود. تا اين جا مفهوم اصلاح از نظر لغت عربى و از نظر كاربرد قرآنى و دينى آن روشن شد.

اما مفهوم اصلاح كه امروزه به كار مى‌بريم، ويژگى خاصى در اصطلاحات سياسى پيدا كرده و معادل «رِفُرم»2 و در مقابل انقلاب به كار مى‌رود. مى‌گويند تغييراتى كه در جامعه ايجاد مى‌شود، گاه تدريجى است و آرام آرام و با آهنگ كند انجام مى‌گيرد كه در اين صورت به آن «رفرم» مى‌گويند؛ و كسانى را كه در صدد چنين تغييراتى در جامعه برمى‌آيند، «اصلاح طلب» مى‌نامند و معادل خارجى آن «رِفُرميست»3 است. در مقابل، كسانى كه مى‌خواهند دفعتاً اوضاع را عوض كنند، انقلابيون هستند. انقلاب به معنى تغيير اجتماعى ناگهانى، تند و با سرعت كه گاهى احياناً همراه با خشونت است، مانند انقلاب اسلامى ايران. اين اصطلاح اصلاح، به عنوان اصطلاح سياسى و در مقابل انقلاب، معناى اخصى براى اصلاح است. اين اصطلاح،


1. بقره، 160؛ نساء، 146.

2. Reform.

3. Reformist.

ريشه لغوى ندارد و اصطلاح دينى و مذهبى نيست؛ بلكه اصطلاح سياسى جديدى است كه اصلاح را در مقابل انقلاب به كار مى‌برند. مسلماً اين اصطلاح، جديد است و در قرآن و روايات به اين معناى خاص به كار نرفته است. در جايى كه سيدالشهداء(عليه السلام) مى‌فرمايد: «خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى» اين معناى خاص را منظور نكرده اند. حركتى كه ايشان انجام دادند، يك حركت تدريجى، آرام و بى خشونت نبود؛ جنگ بود و كشته شدن و فدا كردن ده ها انسان شريف در راه آن هدف.

مقام معظم رهبرى در فرمايشاتشان به اين نكته اشاره كردند كه وقتى ما مى‌گوييم اصلاح، معناى خاص آن را كه امروزه در اصطلاح سياسى به كار مى‌رود نمى‌گوييم؛ بلكه منظور ما هر گونه مبارزه با فساد و رفع مفاسد است؛ خواه به صورت تدريجى باشد، و خواه به صورت دفعى و انقلابى. و لذا فرمودند خود انقلاب اسلامى ايران بزرگ ترين اصلاح بود؛ با اين كه در اصطلاح سياسى امروز به آن اصلاح نمى‌گويند. منظور ايشان اين بود كه ما وقتى به اصطلاحِ قرآن و روايات، از اصلاح سخن مى‌گوييم، معناى اعم آن را اراده مى‌كنيم؛ چه آن اصلاح به صورت تدريجى باشد يا به صورت دفعى و انقلابى و تند و با آهنگ سريع. و به همين جهت انقلاب اسلامى هم بزرگ ترين اصلاح بود؛ زيرا موجب از بين رفتن مفاسد زيادى گرديد؛ گرچه اين كار نسبتاً به صورت دفعى، انجام شد. البته دوران نهضت پانزده سال طول كشيد تا اين كه سرانجام به پيروزى رسيد؛ ولى زمانى كه انقلاب پيروز شد، نظام سابق به صورت دفعى تغيير كرد و دستگاه هاى كشور و سياست هاى سابق ناگهان تغيير كرد، قانون اساسى جديد وضع شد و تحولى بنيادين و همه جانبه اتفاق افتاد.

تأثير نظام ارزشى در تعريف اصلاح

گفتيم واژه اصلاح در قرآن يا از ماده صُلح و يا از ماده صَلاح است؛ و تكيه بحث ما بر اصلاح از ماده «صلاح» در مقابل «فساد» است. صلاح و فساد در قرآن از عام ترين مفاهيم ارزشى هستند. از آن جا كه بعضى از نوجوانان ما با اين اصطلاحات آشنا نيستند، در باره مفاهيم ارزشى توضيح مختصرى مى‌دهيم. مفاهيمى را كه ما به كار مى‌گيريم، گاه درباره چيزهايى است كه هست و موجود است و گاه درباره چيزهايى است كه مى‌گوييم بايد چنين شود يا نبايد چنان شود. مفاهيمى را كه در بطن معناى آن ها «بايد» و «نبايد» است، مفاهيم ارزشى مى‌گويند. كار خوب كدام است؟ كارى است كه بايد انجام داد. كار بد كدام است؟ كارى كه نبايد انجام

داد. صلاح چيست؟ چيز شايسته اى است كه بايد در پى آن بود. فساد چيست؟ چيزى كه بايد جلوى آن را گرفت يا نبايد آن را انجام داد. صلاح و فساد دو مفهوم ارزشى هستند؛ يعنى وقتى آن ها را تحليل كنيم، در آن ها بايد و نبايد وجود دارد. اين مفاهيم ارزشى گاه محدود است و در مورد خاصى به كار مى‌رود و گاه بسيار وسيع است و همه كارهاى خوب يا همه كارهاى بد را در بر مى‌گيرد. به مفاهيمى كه همه كارهاى خوب يا همه كارهاى بد را در بر مى‌گيرند، مفاهيم ارزشى عام گويند. در قرآن چند مفهوم ارزشى عام وجود دارد كه از جمله آن ها «صلاح» و «فساد» است. از ديگر مفاهيم ارزشى عام كه در قرآن به كار رفته است، مفهوم «معروف» و «منكر» است. معروف يعنى هر كار خوب، و منكر يعنى هر كار بد. «خير» و «شر» نيز از مفاهيم عام ارزشى هستند كه در قرآن كريم به كار رفته اند.

يكى از خواص مفاهيم ارزشى اين است كه معيارهاى تجربى عينى ندارند. وقتى شما مى‌گوييد «هوا گرم است» يا «اين جا روشن است»، مى‌توانيد آن را با تجربه عينى نشان دهيد. مثلاً اگر هوا به گونه اى است كه شما عرق مى‌كنيد و ناراحت مى‌شويد، هوا گرم است؛ اما اگر مى‌لرزيد، هوا سرد است. به همين ترتيب مى‌توانيد اين چراغ را نشان دهيد كه روشن است و اگر كليد آن را بزنيم خاموش مى‌شود. صحيح بودن يا غلط بودن اين موارد را مى‌توان با تجربه حسى و عينى نشان داد و معلوم نمود كه جمله هاى «اين جا روشن است» و «هوا گرم است» يا «هوا گرم نيست» صحيح است يا غلط. اما مفاهيم ارزشى اين گونه نيستند. با كدام حس مى‌توان خوبى يا بدى كارى را تجربه كرد؟ مى‌گويند «خوب و بد»، «صلاح و فساد» و «معروف و منكر»، تابع دستگاه و نظام ارزشى هستند. افراد، گروه ها و جوامع براى خود، يك نظام ارزشى دارند، يعنى مجموعه اى از كارها را خوب و با ارزش مى‌دانند و مجموعه اى را بد و ناروا مى‌دانند. ممكن است كارى در يك نظام ارزشى، خوب و همان كار در نظام ارزشى ديگر، بد باشد. مثلاً در يك جامعه احترام نمودن به ديگران به شكل خاصى انجام مى‌شود و آن را خوب مى‌دانند؛ در حالى كه همان كار را در جامعه ديگر بد و زشت مى‌دانند. بنابراين «صلاح» و «فساد» متناسب با نظام هاى ارزشى تفاوت دارند و اين گونه نيست كه همه مردم يك چيز را خوب و يك چيز را بد بدانند.

با توجه به اين كه «صلاح و فساد» و «اصلاح و افساد» از مفاهيم ارزشى هستند، اگر در موردى به كار بروند، جاى اين سؤال باقى است كه بپرسيم «اصلاح» طبق كدام نظام ارزشى؟ آيا منظور اصلاح آمريكايى است يا اصلاح اسلامى؟ چرا مقام معظم رهبرى فرمودند در

جامعه ما اصلاح اسلامى، ايمانى و انقلابى مورد قبول همه است، اما اصلاح آمريكايى مورد قبول هيچ كس نيست؟ مگر اصلاح آمريكايى با اصلاح اسلامى چه فرقى دارد؟ جواب اين است، كه اين كه چه چيزى اصلاح به حساب آيد، تابع نظام ارزشى و فرهنگى است كه اين واژه را به كار مى‌برد. بايد ديد آن ها چه كارى را خوب و شايسته و چه كارى را بد و ناشايست مى‌دانند؟ و چه معيارى براى سنجش خوب و بد و شايسته و ناشايست دارند؟ بنابراين، براى اين كه بدانيم چه كارى خوب و چه كارى بد است، ابتدا بايد معيارهايمان را تعيين كنيم؛ يعنى ببينيم كدام نظام ارزشى را پذيرفته ايم؟ آيا نظام ارزشى اسلامى را پذيرفته ايم و مى‌خواهيم «اصلاح» را بر اساس اين نظام ارزشى انجام دهيم؛ يعنى مى‌خواهيم هر چه اسلام مى‌گويد خوب است، انجام دهيم و مى‌خواهيم هرچه اسلام مى‌گويد بد است، با آن مبارزه كنيم؟ يا آن كه مى‌خواهيم آنچه آمريكايى ها مى‌گويند خوب است انجام دهيم، هرچند ضد اسلام باشد و كارى را كه آن ها مى‌گويند بد است، با آن مبارزه كنيم، هرچند كارى باشد كه اسلام مى‌گويد انجام بدهيد؟ آيا چنين چيزى ممكن است؟ آرى، ممكن است.

توضيح آن كه همه مردم، در همه شرايط و با همه اختلاف هاى فرهنگى، بد بودن برخى از چيزها را مى‌فهمند و قبول مى‌كنند. مثلاً اگر كسى بى جهت ديگرى را بزند يا به او ناسزا بگويد، يا كسى را بى جهت ترور كند، بر خلاف قانون و بدون آن كه به كسى ظلم كرده باشد، او را بكشد، مال كسى را بى جهت تصرف كند يا با عُنف به ناموس كسى تجاوز كند، در اين صورت همه مردم مى‌گويند كار بدى كرده است. در واقع، همه، اين قبيل مصاديق ظلم را مى‌شناسند و اين موارد در تمام فرهنگ ها بد است. از طرف ديگر كارهايى هم هست كه همه مردم خوب بودن آن ها را مى‌دانند، مانند خدمت كردن براى سلامتى مردم. اگر كسى دارويى را كشف كرده و در اختيار مردم قرار دهد، به بهداشت خدمت نموده و همه مردم مى‌گويند كار خوبى كرده است. در اين موارد اختلاف پيش نمى‌آيد. اما همه موارد خوب و بد اين گونه نيستند. برخى موارد امروزه مورد حاجت ماست و در جوامع مختلف به گونه هاى متفاوت با آن ها برخورد مى‌شود. حتماً شنيده ايد كه مى‌گويند بايد فرهنگ جهانى بشود، يا آمريكا مى‌خواهد فرهنگ خود را بر تمام جهان تحميل كند، دعوت به وحدت فرهنگ، جهانى كردن فرهنگ و عالمگير كردن فرهنگ غربى؛ اين بدان جهت است كه آن ها مسائلى را خوب و مسايل ديگر را بد مى‌دانند و به ديگران مى‌گويند كه شما هم بايد همين گونه فكر كنيد. بعضى از مثالهاى آن زشت

است و من در اين جا ذكر نمى‌كنم، ولى مواردى از مصاديق اين مطلب بيّن است. آن ها معتقدند مجازات هاى سخت، مثل بريدن دست، كتك زدن، اعدام كردن و احكامى از اين قبيل، زشت و بد است. لذا در اعلاميه حقوق بشر آمده كه همه كشورها بايد مجازات هاى خشونت آميز را لغو كنند. اين يكى از مواد اعلاميه حقوق بشر است، مجازات هاى خشونت آميز بايد مُلغى شود؛ يعنى تمام احكام جزايى اسلام كه از ديد آن ها مجازات هاى خشونت آميز است، مثل دست كسى را بريدن، تازيانه زدن، اعدام كردن، به خصوص به صورت هايى كه در بعضى از حدود هست، به زعم ايشان مجازات هاى خشونت آميز است. اعلاميه حقوق بشر مى‌گويد همه كشورهاى دنيا بايد سعى كنند اين گونه مجازات ها را مُلغى كنند. يعنى وجود اين مجازات ها فساد است و بايد اصلاح شود. به چه معنى بايد اصلاح شود؟ بايد اين قانون ها لغو شود.

اما ما چه مى‌گوييم؟ ما بر اساس فرهنگ اسلامى مى‌گوييم آنچه قرآن فرموده است بايد عمل بشود، اگر نشود فساد است. فساد به معنى ترك و تعطيل حدود الهى است، نه اجراى حدود الهى. آن ها مى‌گويند اجراى حدود اسلامى فساد، زشت و بد است. بايد با آن مبارزه كرد، قوانين آن را لغو كرد و از عمل به آن ها جلوگيرى نمود. در اين صورت اصلاح خواهد بود. اين اصلاح بر اساس فرهنگ غربى است. در اعلاميه حقوق بشر هم آمده است. اين كه مى‌گويند با خشونت مبارزه مى‌كنند، منظور آن ها اين است. وگرنه خشونت هاى عادى را كه همه بد بودن آن ها را قبول دارند؛ بى جهت فحش دادن، بد اخلاقى كردن و امثال آن را چه كسى مى‌گويد خوب است؟ همه مى‌گويند اين ها بد است. كلام اين است كه دست دزد را بريدن، قاتل را اعدام كردن و آشوب گران را محارب حساب كردن و مجازات كردن چگونه است؟ ايشان مى‌گويند اين ها فساد و زشت است و امروزه دنياى مدرن اين گونه اعمال را نمى‌پذيرد. بايد آن ها را ترك نمود و با آن مبارزه كرد تا اصلاح شود. اگر در مجموعه قوانينى چنين احكامى وجود دارد، آن مجموعه قوانين شايسته زندگى متمدن غربى نيست، پس بايد اصلاح شود. اما اصلاحى كه ما مى‌گوييم كاملا بر عكس اين نظريه است. اگر در موردى حدود الهى تعطيل شده باشد، بايد آن را اجرا كرد تا اصلاح شود. اگر قانونى برخلاف قانون اسلام است، بايد آن را تغيير داد تا اصلاح شود. اگر قانون موافق اسلام شد، «اصلاح»، و اگر ضد اسلام شد، «افساد» مى‌شود.

 

اصلاح از ديدگاه منافقان

از قديم الايام سوء استفاده از اين قبيل واژه ها، به كار بردن ناصحيح و مغالطه كردن در مورد آن ها يكى از شيوه هاى منافقان بوده است. منافقان افرادى دو چهره هستند و هميشه به گونه اى حرف مى‌زنند كه براى هر دو طرف قابل توجيه باشد. نفاق يعنى همين دو چهرگى، آنان هميشه بين حق و باطل و از روى مرز حركت مى‌كنند، نه حق صِرف و نه باطل صِرف، براى اين كه اگر نتيجه به نفع اين طرف تمام شد خود را جزء جبهه حق قلمداد كنند، «أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُم؟» مى‌گويند مگر با شما نبوديم؟ چرا، ما هم با شما و مؤمن هستيم. اما اگر به نفع طرف مقابل تمام شد، مى‌گويند ما هم از اول به اين ها گفتيم اين كارها را نكنند اما گوش ندادند. گفتيم حالا كه خرمشهر را گرفتيد ديگر بس است، جنگ را رها كنيد! اما گوش ندادند. هميشه از ويژگى هاى منافقان اين است كه روى خط مرزى بين حق و باطل حركت مى‌كنند: «مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا اِلى هؤُلاءِ وَ لا اِلى هؤُلاء»،1 اين گونه افراد، فرصت طلب هستند. در واقع نه اين طرف را قبول دارند نه آن طرف را، بلكه به دنبال منافع خود هستند. اگر امروز باد از اين طرف بيايد، انقلابى هستند. اگر فردا گروه ديگرى رأس كار آمد خود را اصلاح طلب مى‌نامند و آن طرفى مى‌شوند. هر روز رنگ عوض مى‌كنند و به تناسب و مطابق شرايط، تغيير چهره مى‌دهند. اين از خواص نفاق است.

يكى ديگر از ويژگى هاى نفاق اين است كه هميشه خود را اهل اصلاح مى‌دانند «وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنّا بِاللّهِ وَ بِالْيَومِ الاْخَرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ. يُخادِعُونَ اللّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ اِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُون»2؛ دسته اى از انسان ها يعنى از اين حيوان هاى دو پا هستند كه مى‌گويند ما به خدا و قيامت ايمان داريم، ما هم دين داريم، ما هم مذهبى هستيم ولى دروغ مى‌گويند و از جمله ادعاهاى آن ها اين است كه «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فى الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون»3 اگر به ايشان گفته شود افساد نكنيد، مرتكب جرم و جنايت نشويد، كارهاى خلاف قانون نكنيد، به مردم تهمت بى جا نزنيد، ترورهاى پنهانى انجام ندهيد، «قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون» مى‌گويند ما اهل اصلاح هستيم، ما اصلاح طلبيم. منظور اين افراد از «اصلاح» مطلب ديگرى است. خدا وقتى به ايشان مى‌گويد: «لاتفسدوا» يعنى فساد طبق نظام ارزشى


1. نساء، 143.

2. بقره، 9 ـ 8.

3. بقره، 11.

الهى. كار آن ها را بر اساس نظام ارزشى الهى و قرآنى فساد ديده و مى‌گويد: «لا تفسدوا»؛ اما آن ها نظام ارزشى ديگرى را پذيرفته اند. امروز مى‌توان نظام مورد نظر آن ها را در نظام ارزشى آمريكايى يا غربى مجسم كرد. زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)هم يك نظام ارزشى الحادى در مقابل نظام اسلامى پيامبر(صلى الله عليه وآله)وجود داشت. تفاوتى نمى‌كند، هرچه غير اسلام است، الحادى و كفر است، چه آمريكايى، چه انگليسى، چه منسوب به قوم ديگرى باشد. چه فرقى مى‌كند، اسلام كه نبود «الْكُفْرُ مِلَّةٌ واحِدَة».

اگر قرآن مى‌گويد «لاتُفْسِدُوا فى الاَْرْض»، يعنى كارهايى كه طبق نظام اسلامى فساد است انجام ندهيد. آن ها مى‌گويند نه، كارهايى كه ما مى‌كنيم اصلاح است نه افساد. سرّ اين مسأله در اين است كه اين دو ديدگاه اختلاف مبنا دارند. خدا چيزى را و آن ها چيز ديگرى را اصلاح مى‌دانند. خدا چيزى را و آن ها چيز ديگرى را افساد معرفى مى‌كنند. اين است كه قرآن در پاسخ ايشان مى‌گويد: «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون» با ضمير فصل و «الف و لام» كه دلالت بر حصر مى‌كند، «اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون» مفسدان واقعى همين منافقان هستند، همين كسانى كه ادعا مى‌كنند ما اصلاح مى‌كنيم؛ و در واقع دروغ مى‌گويند.

همين كسانى كه مى‌گويند ايمان داريم و دروغ مى‌گويند، مى‌گويند ما روشنفكر مذهبى هستيم، اما نمى‌دانند مذهب چيست. وقتى صحبت از وحى مى‌شود مى‌گويند وحى يك تجربه شخصى است! شخص حالى پيدا مى‌كند و فكر مى‌كند خدا با او حرف مى‌زند! و اين تصور براى او مى‌شود وحى! صحبت از دين كه مى‌شود مى‌گويد اصلا دين مربوط به امور شخصى است نه امور اجتماعى! دين نه اقتصاد دارد، نه امور سياسى، نه مسائل اجتماعى و نه اصلا ارزش هاى اخلاقى! ارزش ها هم كه جزو دين نيست! چون ارزش ها متغير است و بايد هر روز طبق سليقه هاى اشخاص تغيير كند! پس دين چيست؟ يك سرى مناسك و آداب و رسوم قراردادى، به عنوان پرستش چيزى كه شخص فكر مى‌كند خداى اوست! ممكن است اين مفهوم در قالب بت پرستى يا خدا پرستى باشد! ممكن است كسى هم دوگانه پرست يا سه گانه پرست باشد، دين همين است! هيچ كدام از اين ها با هم تفاوت نمى‌كند! اين يك صراط مستقيم و آن يكى هم صراط مستقيم ديگرى است! پرستيدن بتى كه از سنگ تراشيده شده يك صراط مستقيم است، عبادت آن خدايى هم كه اسلام مى‌گويد كه از جسم و جسمانيات منزه و كمال مطلق است، دين و صراط مستقيم ديگرى است! هيچ تفاوتى هم ندارند! چگونه تفاوتى ندارند؟ چون به نظر آن ها هيچ كدام واقعيت ندارد. اگر دروغ باشد، چه تفاوتى مى‌كند كه اين

دروغ باشد يا آن دروغ! چنين كسانى ادعاى ديندارى مى‌كنند، نه ديندارى تنها، ادعاى اين كه ما راهبر و راهنما هستيم! ديگران را راهنمايى مى‌كنيم و به آن ها دين ياد مى‌دهيم!

چنين كسانى ادعاى اصلاح طلبى هم مى‌كنند! اصلاح طلبى طبق كدام نظام ارزشى؟ خودشان گفتند كه هيچ نظام ارزشى ثابتى در عالم وجود ندارد و نمى‌تواند باشد. البته زمانى كه درباره احكام اسلام صحبت مى‌شود نهايتاً براى اين كه ديگران را فريب بدهند مى‌گويند بله، اين حكم از اسلام است، ولى براى 1400 سال پيش از اين بوده است! امروز شرايط تغيير كرده، اسلام هم كه پوياست و هر روز تغيير شكل مى‌دهد! اگر اسلامى هست و ما طرفدار اسلام هستيم و مى‌خواهيم نظام اسلامى برپا شود، انقلاب اسلامى كرديم، كدام اسلام را مى‌گوييم؟ اسلام 1400 سال پيش را مى‌گوييم يا اسلامى كه شما از آمريكا آورديد؟ كسانى كه صدها هزار شهيد دادند براى اين كه نظام اسلامى برپا شود اين اسلامى را مى‌خواستند كه شما مى‌گوييد؟ اين كفرى را كه شما اسم آن را اسلام گذاشتيد؟ اين افسادى كه شما اسم آن را اصلاح گذاشتيد؟ اين كه حجاب را برداريد و زن لخت و عور در جلسات شما بيايد؟ اين كه مشروب خوارى را آزاد كنيد؟ اين كه دختر و پسر در خيابان با هم برقصند؟ به من گفتند چرا اين مطالب را مى‌گويى؟ اگر نگويم پس چه زمانى و در كجا اين حرف ها گفته شود؟ همه مردم كه روزنامه خوان نيستند. آقايان اصلاح را در اين موارد مى‌دانند. احياى سنتهاى كفار 2500 سال پيش! اين مى‌شود اصلاح! تعطيل احكام الهى! تغيير قانون هاى قرآن! به اين كارها اصلاح مى‌گويند! «وَ اِذا قيلَ لَهُمْ لاتُفْسِدُوا فى الاَْرْضِ قالُوا اِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون. اَلا اِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُون.»1

اصلاح مطلوب

حال ببينيم سيدالشهداء(عليه السلام) براى چه قيام كرد؟ براى اين كه يك نظام «خود ساخته» «متغير» را بر مردم حاكم كند؟ آيا اين اصلاح بود؟ يا گفت بايد به همان احكامى كه جدم آورده است عمل كنيد؟ زمانى كه مى‌ديد مدعى خلافت، مشروب خوار است و در حال مستى نماز مى‌خواند، آيا او مى‌گفت، اهلا و سهلا؟ اصلاح اين است؟ يا مى‌گفت بايد بر مشروب خوار حد جارى كرد؟ آن گاه كه كسانى به مشروب خواران چراغ سبز نشان بدهند، در بعضى موارد بعضى از مؤسسات رسمى كشور به مهمان هاى خارجى بگويند اگر آبجو احتياج داريد برايتان تهيه


1. بقره، 11.

كنيم! اسم اين كارها را اصلاح مى‌گذارند! چرا؟ مى‌گويند مردم در اوايل انقلاب سختگيرى كردند، نگذاشتند مهمان هاى خارجى بيايند، ما اين موارد را بايد اصلاح كنيم، تا مهمان هاى خارجى بيايند و ما از كنار آن ها استفاده كنيم! مهمانان خارجى بيايند در حالى كه در چمدان هايشان مشروبات الكلى و چيزهاى ديگر باشد! بگذرم.

اصلاح يعنى چه؟ اين كه سيدالشهداء(عليه السلام) فرمود:«اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى اُمَّةِ جَدّى» بايد ديد منظور حضرت(عليه السلام) چه بود؟ اجازه بدهيد قسمت هاى ديگرى از بيانات ايشان را بخوانم، شايد مسأله روشن بشود. در بين راه كربلا، در يكى از سخنرانى هايش فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) قَدْ قالَ فى حَياتِهِ مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ اللّهِ ناكِثاً لِعَهْدِ اللّهِ مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ يَعْمُلُ فى عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وُ الْعُدْوانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِفِعْل وَ لا قَوْل كانَ حَقيقاً عَلَى اللّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُم أَنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ قَدْ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيْطانَ وَ تَوَلَّوا عَنْ طاعَةِ اللّهِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفِىءِ وَ أَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ و حَرَّمُوا حَلالَهُ وَ اِنّى أَحَقُّ بِهذَا الاَْمْر»1 اگر كسى ببيند كه زورمدارى و سلطانى كه با زور بر ديگران مسلط باشد و قدرتى در اختيار دارد، در سايه قدرت خود پيمان خدا را كه عهد عبوديت است، شكسته «أَلَمْ أَعْهَدْ اِلَيْكُمْ يا بَنى آدَمَ أَنْ لاتِعْبُدُوا الشَّيْطانَ اِنَّهُ لَكُمْ عَدُّوٌ مُبينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونى هذا صِراطٌ مُسْتَقيم»2اين پيمان خدا است، اگر كسى ديد كه اين شخص در پناه قدرت خود، سر از بندگى خدا پيچيده «مخالفا لسنة رسول الله»، با دستورات پيامبر(صلى الله عليه وآله)مخالفت كرده و به آنچه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرموده عمل نمى‌كند، «يعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان»، رفتارش با مردم همراه با گناه و تعدّى است، اگر كسى چنين قدرتمندى را ديد و با گفتار و رفتار خود روش او را تغيير نداد، يعنى با سخن يا با عمل كارى نكرد كه اين شخص به مسير صحيح برگردد، اگر مسلمانى چنين چيزى را ديد و كارى انجام نداد كه او را از اين رفتار غلط باز دارد، «كان حقيقاً على الله ان يدخله مدخله» حق خدا است كه او را نيز با همان ستمكار وارد جهنم كند تا با ستمكاران همنشين شود؛ آن حاكم كار خلافى انجام داد، اين شخص هم سكوت كرد. سكوت كردن در مقابل كار خلاف، مهر امضا بر عمل كسى است كه مرتكب خلاف گرديده است و باعث مى‌شود كه شخص، همنشين خلافكار بشود.

بعد مى‌فرمايد «و قد علمتم انّ هؤلاء القوم قد لزموا طاعة الشيطان» كسانى كه من با آن ها


1. بحارالانوار، ج 44، ص 382، باب 37، روايت 2.

2. يس، 61 ـ 60.

مواجه هستم، يعنى بنى اميه، ملازم اطاعت شيطان شدند «و تولوا عن طاعة الله» عهد خدا اين بود كه «أن لا تعبدوا الشيطان انه لكم عدو مبين» اين عهد را بر عكس كردند، اطاعت شيطان مى‌كنند، اما خدا را اطاعت نمى‌كنند. «و اظهروا الفساد» مورد شاهد من اين عبارت است. اين ها فساد را ظاهر كردند، فساد را در جامعه پديد آوردند، چه كار كردند؟ در عطف تفسير عبارت قبل مى‌فرمايد: «و عطّلوا الحدود» حدود الهى را تعطيل كردند، در موردى كه بايد دست دزد را ببرند، نمى‌برند، جايى كه بايد زانى و زانيه را تازيانه بزنند، نمى‌زنند و آن جا كه بايد ساير احكام الهى را اجرا كنند، نمى‌كنند. اين ها فساد است، در فرهنگ حسين(عليه السلام) اين ها فساد است. «و استأثروا بالفىء» بيت المال را به خود و دار و دسته خود اختصاص دادند، بيت المالى كه بايد صرف همه مسلمانان بشود، امكاناتى كه بايد به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، در اختيار دار و دسته خود قرار مى‌دهند، «و أحلوا حرام الله» آن چه را خدا حرام كرده مى‌گويند نه، مقدار كم آن عيب ندارد! يا الآن اشكال ندارد! اسلام سيّال است! فقه پويا مى‌خواهيم! ديروز حرام بود، امروز حلال است! كارى كرده اند كه حتى بچه هاى متدين مى‌پرسند چه وقت رقصيدن حلال مى‌شود؟ آيا هنوز حلال نشده است؟ چه زمانى دوست پسر گرفتن و دوست دختر گرفتن جايز مى‌شود، هنوز آقايان اجازه نداده اند؟ مى‌گويم اين مسايل حلال شدنى نيست، چيزى كه خدا حرام كرده حرام است. مى‌گويند نه، خيلى چيزها هست كه حرام بوده است حالا حلال شده است! چه وقت اين ها حلال مى‌شود؟ صادقانه سؤال مى‌كنند! فقه پويا را به اين شكل تعريف مى‌كنند، يعنى احكام خدا روزى تغيير مى‌كند، چه كسى تغيير بدهد؟ قدرت حاكم! بعد امام(عليه السلام) مى‌فرمايد حال كه اين گونه شده است.

مگر رسول الله(صلى الله عليه وآله) نفرمود كسى كه اين رفتارها را تغيير ندهد با آن ها در جهنم همنشين خواهد بود در چنين زمانى چه كسى از من سزاوارتر است كه عليه اين ها قيام كند، تا اين مطالب را تغيير دهد؟ «و انى أحق بهذا الامر» من سزاوارترين كسى هستم كه بايد اين ها را تغيير بدهد. پس، حركت من براى اصلاح اين موارد است.

آن جا كه گفتم «خرجت لطلب الاصلاح فى أمة جدى»1 يعنى اين مطالب. مصداق «اصلاح» اين موارد است؛ بايد حدود الهى برگردد، بايد بيت المال مسلمين به طور يكسان در اختيار همه قرار بگيرد، بايد مردم به طور يكسان از تسهيلات اقتصادى، ادارى، قانونى استفاده كنند،


1. بحارالانوار، ج 44، ص 329، باب 37، روايت 2.

نه اين كه فقط خويش و قوم ها، دار و دسته، هم حزبى ها و هم جبهه اى ها از امكانات و تسهيلات استفاده ببرند. اين ها فساد است و بايد در مقابل اين فسادها قيام كرد. حسين(عليه السلام) قيام كرد تا اين فسادها را بر اندازد. اگر كسانى اصلاح طلبى را اين مى‌دانند، همان طور كه مقام معظم رهبرى فرمودند، همه طالب چنين اصلاحى هستند، چه كسى با اين اصلاح مخالف است؟ مگر كسى كه مسلمان نباشد. البته هستند كسانى كه با چنين اصلاحى مخالف اند، ولى آن ها همان كسانى هستند كه به خدا و احكام خدا ايمان ندارند، دروغ مى‌گويند كه مسلمان اند، براى فريفتن من و شما ادعاى اسلام مى‌كنند.

اصلاح خوب است اما اصلاح بر اساس سيستم اسلامى، بر اساس نظام ارزشى اسلامى، نه آنچه را كه آمريكا يا ساير كفار اصلاح مى‌دانند. براى ما آمريكا يا هر كس ديگر چه تفاوتى مى‌كند. چون او بيش تر اصرار مى‌كند ما او را سمبُل قرار داده ايم، و الاّ براى ما آمريكا با كسان ديگر فرقى نمى‌كند، هر كافرى همين گونه است. هر كه با ارزش هاى اسلامى مخالف است ما دشمن او هستيم؛ ما خواستار تحقق ارزش هاى اسلامى هستيم، مى‌خواهيم احكام خدا اجرا شود. دنيا مى‌گويد اين كارها خلاف اعلاميه حقوق بشر است، مى‌گوييم آن اعلاميه براى خودتان. ما تا جايى با اين اعلاميه موافقيم كه در فرهنگ اسلامى جايگاه خودش را داشته باشد. «خوب» در نظر ما آن است كه اسلام مى‌گويد خوب است، «بد» هم آن است كه اسلام مى‌گويد بد است؛ نه آنچه شما يا پارلمان اروپا يا كنگره آمريكا بگويد، گفته هاى آن ها براى ما حجيت ندارد، مراجع تقليد ما بايد بفرمايند، قرآن بايد بفرمايد، سنت رسول الله(صلى الله عليه وآله) بايد بفرمايد.

امام حسين(عليه السلام) در بيان ديگرى، مشابه همين مى‌فرمايد: «اِنَّ هؤُلاءِ الْقَومَ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّيْطانَ وَ تَرَكُوا طاعَةَ الرَّحْمنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ فى الاَْرْضِ وَ أَبْطَلُوا الْحُدُودَ وَ شَرِبُوا الْخُمُور»؛ اين ها حدود الهى را باطل كردند، تعطيل حدود، يك مطلب است؛ باطل كردن، از آن بالاتر است. گاهى مى‌گويند امروزه شرايط به گونه اى نيست كه ما حدّ الهى را اجرا كنيم. ولى زمانى هم مى‌گويند اين حكم بى مورد است، اين قانون خلاف ارزش هاى انسانى و انسانيّت است، آن گونه كه جبهه ملى درباره لايحه قصاص گفتند،1 و امروز اتباع آن ها به صورت صريح تر مى‌گويند و مى‌روند در كنفرانس برلين و در آن جا رسماً احكام اسلامى را محكوم كرده و


1. ر.ك: ميزان، زمستان 1359 و بهار 1360.

مى‌گويند بايد تغيير كند!1 و متأسفانه بعضى از روحانى نماها نيز چنين افتضاحاتى به بار مى‌آورند! آن كسانى كه خودشان را مدافع قانون اساسى مى‌دانند اقلا اين بى دين ها را به محاكمه بكشانند؛ شما ضروريات اسلام را انكار كرده ايد! شما آبروى اسلام را در كشورهاى خارجى برده ايد! دفاع از قانون اساسى اين ها را اقتضا نمى‌كند؟ آيا فقط اقتضا مى‌كند كه جلوى روزنامه ها را باز بگذاريم تا هر غلطى مى‌خواهند بكنند؟ هر جسارتى مى‌خواهند به مقدسات بكنند؟ فقط در اين صورت دفاع از قانون اساسى مى‌شود؟ انصاف كجاست؟ شرف كجاست؟

امام حسين(عليه السلام) مى‌فرمايد: «أَنَا أَولى بِنُصْرَةِ دينِ اللّهِ وَ اِعْزازِ شَرْعِه» من به اين كه دين خدا را يارى كنم و شريعت خدا را عزيز گردانم اولى هستم. اين ها شريعت خدا را منزوى و ذليل كردند، از جامعه كنار زدند، من كه پسر پيامبرم(صلى الله عليه وآله)اولى هستم به اين كه در مقام عزيز كردن شريعت خدا بر آيم. «وَ الْجِهادِ فى سَبيلِهِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِى الْعُلْيا» من بايد در راه خدا جهاد كنم، ابى عبد الله حركت خود را جهاد در راه خدا مى‌داند، با اين هدف كه «لتكون كلمة الله هى العليا» تا سخن خدا برترين باشد، كسى بالاتر از سخن خدا حرفى نگويد، آن جا كه گفتند «خدا گفته است»، همه خضوع كنند. نه اين كه بگويد خدا گفته، ولى اين حرف براى 1400 سال پيش خوب است! امروز خود ما بهتر از خدا مى‌فهميم!

هدفى كه امام حسين(عليه السلام) در وصيت نامه خود براى برادرش فرمود اين بود، «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» شايد كلمه «طلب» اشاره به اين مطلب باشد كه، من نمى‌گويم مى‌توانم چنين كارى را انجام دهم، همه مشكلات را حل و فسادها را برطرف كنم، اما در اين راه تكاپو مى‌كنم و قدم برمى‌دارم؛ نهايت سعى خود را مى‌كنم، اگر مردم هم كمك كرده و به وظيفه شان عمل كردند، اين كار انجام خواهد شد، مفاسد اصلاح خواهد شد. اما اگر مردم كمك نكردند، من به وظيفه خود عمل كرده ام. پس هدف «طلب الاصلاح» بود، و اين هدف به بهترين وجه تحقق پيدا كرد.

آيا از دست يك انسان يا مجموعه كوچكى از انسان ها بيش از اين بر مى‌آمد كه چنين تحولى ايجاد كند؟ تحولى كه بعد از هزار و سيصد و چند سال اين چنين هيجان در مردم پيدا شود، از شرق و غرب عالم براى حسين(عليه السلام) گريه كنند، به ياد حسين(عليه السلام) و براى احياى دين خدا قيام كنند. يكى از ثمرات آن، انقلاب اسلامى ايران بود و نظير چنين ثمراتى در تاريخ


1. ر.ك: كيهان، 23، 24 و 25 فروردين 1379، گزارش هاى مربوط به كنفرانس برلين.

اسلام بارها اتفاق افتاده است. گرچه شايد هيچ كدام به شكوهمندى انقلاب اسلامى ايران نبوده است. بايد هم چنين باشد، چون تجربه ها تكرار مى‌شود، مردم از گذشته ها بيش تر عبرت مى‌گيرند، از مفاسد دستگاه ضد اسلامى بيش تر پند مى‌گيرند. چرا امسال عزادارى ها بيش تر و بهتر از سال هاى ديگر است؟ چرا؟ شما در شهر خودتان مى‌بينيد، اگر دو برابر سال هاى قبل نباشد، چيزى در همين حدود است. بحمد اللّه، شهرستان هاى ديگر هم به همين صورت است، چرا؟ براى اين كه دشمنان حسين(عليه السلام) و اين احمق ها دست خود را رو كردند؛ مردم تا به حال باور نمى‌كردند كه اين ها دشمن امام حسين(عليه السلام) هستند. اگر هم مطالبى در زمينه هدف واقعى اين افراد گفته مى‌شد، كسى باور نمى‌كرد، مى‌گفتند اين مسائل نادر است؛ يا اين مطالب بد بينانه است. اما حالا ديديد چگونه دست ها رو شد؟ در چند شهر ايران در همين شب هاى تاسوعا و عاشورا آمدند به دسته هاى عزادارى حمله كردند،1 مانند رشت و خرم آباد. كسانى كه نمى‌دانند، روزنامه نمى‌خوانند يا راديو گوش نمى‌كنند، بدانند. البته چند نفر بيش تر نبودند، اما براى اين كه به ديگران جرأت بدهند و ديگران را گستاخ كنند، حركتى هر چند كوچك انجام مى‌دهند، تا قداست سيدالشهداء(عليه السلام) و امنيت عزادارى از بين برود، ولو با يك ترقه باشد. اين اقدامات رفتارهايى حساب شده است. بى جهت آن شخص نگفت كه امسال در ايران ناامنى هايى خواهد شد. آن ها از سال پيش نقشه آن را كشيدند. زمانى كه ديدند نقشه هيجدهم تيرماه سال گذشته به ثمر نرسيد، سعى كردند اشتباهات خود را تصحيح كنند و كودتاى ديگرى راه بيندازند. فهميدند كه تا زد و خورد و كشت و كشتار نشود، آن ها نمى‌توانند از آب گل آلود ماهى بگيرند. نقشه كشيدند كه در اين سال اين كارها را بكنند. در اصفهان اعلاميه مى‌دهند كه ما شلوغ خواهيم كرد، در رشت و خرم آباد به دسته هاى سينه زنى جسارت مى‌كنند، در بعضى جاهاى ديگر بعضى از اوباش به حضرات معصومين(عليهم السلام) جسارت مى‌كنند. براى اين كه حريم ها را بشكنند. اين ها كارهايى است كه دارند مى‌كنند؛ آيا اسم اين كارها اصلاح طلبى است؟ كسانى كه زمينه را براى اين كارها فراهم كردند، آن ها اصلاح طلبند يا افساد طلب؟ آيا در منطق قرآن، آن ها مصلح اند يا مفسد؟ آنان مؤمنند يا منافق؟ «أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفْسِدُونَ وَ لكِنْ لايَشْعُرُون».2

 


1. ر.ک: همان، 28/1/1379، ص 2؛ جمهوري اسلامي، 22/1/1379، ص 2.

2. بقره، 12.

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org