قال علي عليه‌السلام : إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ امير مومنان عليه‌السلام مي‌فرمايند: همانا براي شما بهايي جز بهشت نيست، پس به کمتر از آن نفروشيد. (نهج‌البلاغه، حکمت456)

صدا/فیلماندازه
قسمت اول2.35 مگابایت
قسمت دوم2.25 مگابایت

 

 

 

بسم‌الله الرحمن الرحيم

بندگي، طريق تقرّب

آن چه پيش رو داريد گزيده‏اي از سخنان حضرت آية اللّه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري است كه در تاريخ 3/12/84 ايراد فرموده‏اند. باشد تا اين رهنمودها چراغ فروزان راه هدايت و سعادت ما قرار گيرد.

وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَي الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً1؛ همان طور كه پيش‏تر اشاره شد، گاهي مجموعه‏اي از آيات قرآن صفات ممدوح و مطلوبي را به گونه‏اي بيان مي‏كند كه مردم به كسب آن‏ها ترغيب شوند. به عنوان نمونه به آيات آخر سوره فرقان اشاره و توضيحاتي در مورد آن‏ها ارايه شد. خداوند در اين آيه مي‏فرمايد: بندگان رحمن كساني هستند كه روي زمين فروتنانه، راه مي‏روند و در برخورد با نابخرداني كه نسبت به ايشان بي‏احترامي، استهزاء و تحقير روا مي‏دارند، سخني سالم، بي‏تنش و بدون پرخاشگري بر زبان مي‏آورند و به جاي مقابله با تندي‏ها و بي‏ادبي‏هايشان، به آنان احترام مي‏گذارند.
دراين‏جا سؤالي كه پيش مي‏آيد اين است كه اين گونه رفتارها، يعني فروتني، آرام حركت كردن و برخورد متواضعانه حتي با نابخردان چه خصوصيتي دارد كه «عباد الرحمن»؛ به آن شناخته مي‏شوند؟ و چرا هنگام ذكر اوصاف «مفلحين»؛ بيشتر بر نماز، عبادت و ايمان تكيه مي‏شود، در حالي كه در اين آيه به جاي معرفي «عباد الرحمن»؛ با اوصافي مثل ايمان به غيب و خشوع در نماز به تواضع و فروتني توصيف مي‏كند؟ شايد دليل اين تفاوت اين باشد كه تعبيرات به كار رفته در آيات ديگر براي بندگان شايسته خدا از قبيل «متقين»، «مفلحين»؛ و مانند آن، با تعبيري كه در آيه آخر سوره فرقان استفاده شده از لحاظ مفهوم با هم تفاوتي دارند. عنوان مورد استفاده در اين آيه با «عبد»؛ شروع شده و آن چه با «عبد بودن»؛ سازگار است، فروتني، خودكم‏ديدن، خود را نديدن و خود را در مقابل خدا چيزي حساب نكردن است؛ «عبداً مملوكاً لايقدر علي شي»2، «لا أملك لنفسي نفعاً و لاضراً»3. مقتضاي عبوديت و بندگي، فروتني است و آن چه با عبد بودن ضديت دارد، خودبزرگ‏بيني و تكبر است كه رانده‏شدگان از درگاه الهي و در رأسشان ابليس، به آن مبتلا شدند، «اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ»4. قرآن اين افراد متكبر را با وصف «ثانِيَ عِطْفِه»5؛ معرفي مي‏كند. در مقابل، «عباد الرحمن»؛ در زندگيشان متواضعانه برخورد مي‏كنند. حال ما بايد بررسي كنيم كه ملاك ارزش تواضع و برشمردن آن جزو صفات حميده و پسنديده و قرار دادن تكبر از صفات مذموم چيست؟ چرا تواضع ممدوح، مطلوب و ارزشمند و در مقابل آن، تكبر ضد ارزش است؟
در بعضي از كتاب‏هاي تربيتي و اخلاقي دليل اين امر اين گونه ذكر شده كه چون مردم تواضع را مي‏پسندند، پس كاري كنيد كه مردم شما را دوست بدارند؛ اگر تكبر كنيد مردم شما را دوست نمي‏دارند و به شما بي‏احترامي مي‏كنند. در كتاب‏هاي منطق نيز، در بخش مقدمات قياس، ارزش‏هاي اخلاقي را با نام «آراء محموده»؛ به عنوان يكي از مقدمات قياس برشمرده‌اند كه در جدال و خطابه از آن استفاده مي‏شود. يعني اين كه مي‏گويند: راست بگوييد، دليل اين توصيه اخلاقي اين است كه عقلا راست گفتن را مي‏پسندند. در مقابل، صفات مذمومه مورد نكوهش قرار مي‏گيرند، چون عقلا آن را ناپسند مي‏دانند؛ يعني به تعبير اصطلاحي فلسفه اخلاق، پشتوانه ارزش اخلاقي خواست مردم است. بر اين اساس اگر عقلا تكبر را مي‏پسنديدند، اين كار از نظر اخلاقي ممدوح و پسنديده مي‏شد. آيا در نظام ارزشي اسلام هم همين‏طور است؟
حقيقت اين است كه در نظام ارزشي اسلام خوبي‏ها، بدي‏ها، ارزش‏ها و ضدارزش‏ها تابع خواست مردم نيست؛ بلكه به واسطه تأثيري است كه هر يك از آن‏ها در سعادت و شقاوت حقيقي انسان، يعني قرب به خدا دارد. اما خداي متعال به واسطه فضل، كرم، لطف و عنايتي كه نسبت به بندگان خود دارد، براي تشويق و ترغيب همه انسان‏ها و هدايت آن‏ها به راه راست حتي از تعابير عرفي، جدل و خطابه هم استفاده مي‏كند. روش قرآن اين است كه در جايي كه با اهل استدلال‏هاي علمي سخن مي‏گويد از برهان استفاده مي‏كند؛ اما در برابر عامه مردم، به خصوص كساني كه عقل و فهم ضعيفي دارند، با زباني ساده و در حد دركشان صحبت مي‏كند كه آنها را هم جذب كند. به عنوان مثال، قرآن گاهي مي‏فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَري‏؛ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»6؛ و به كساني كه در آرزوي سعادت آخرت هستند «رضوان الهي»؛ و ثواب اخروي را وعده مي‏دهد. در جايي ديگر نيز مي‏فرمايد: «وَعَدَكُمُ اللَّهُ مَغانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَها»7؛ تا ضعفايي هم كه به دنبال درجات عالي اخروي نيستند، از سعادت حضور در جهاد محروم نمانند و حتي به اميد غنميت، به مشاركت در جهاد تشويق شوند.
در حقيقت ارزشي كه ما براي تواضع قائليم و در مقابل آن، تكبر را ضدارزش مي‏دانيم، ملاك واقعي دارد كه اگر ما بخواهيم آن را درك كنيم بايد بفهميم اساساً اسلام ملاك ارزش را چه مي‏داند؟ البته بررسي اين موضوع بحث مفصلي را مي‏طلبد؛ اما اجمالاً مي‏توان گفت: اسلام مي‏خواهد همه انسان‏ها به كمال برسند. همه دستورات اسلام و راهنمايي‏هاي انبيا براي اين است كه استعدادهاي انسان‏ها در نطفه خفه نشود، جوانه زندگيشان زود پژمرده نشود، رشد كند و به آن كمالي كه بايد، برسند. ما چون هنوز به اين كمال نرسيده‏ايم، به درستي نمي‏دانيم اين كمال مطلوب چيست؟ اما تعبيري كه همه اديان براي اين مقام به كار برده‏اند و در واقع به عنوان يك ارزش جزو فرهنگ ديني شده، «قرب الهي»؛ است. حتي مشركين هم براي توجيه پرستش بت‏ها مي‏گفتند:؛ «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي‏»8؛ ما بتها را مي‏پرستيم تا به خدا تقرب پيدا كنيم.
مفهوم عبادت در همه اديان وجود دارد و اصلاً دين را با اين شاخصه مي‏شناسند. بالاترين‏؛ ارزش‏ها، قرب به خداست و راه قرب نيز پرستش خدا و بندگي كردن است و آن چه با روح بندگي تناسب دارد، تواضع و فروتني است و در برابر آن، چيزي كه با روح بندگي هيچ سازش ندارد خودبزرگ‏بيني است. بنده نمي‏تواند در مقابل آقايش بزرگي داشته باشد؛ «عبداً مملوكاً لا يملك لنفسه نفعاً و لاضراً.»؛ انسان اگر مي‏خواهد به كمال، كه قرب خداست برسد، بايد بنده شود. بنده نيز بايد همه چيز را از خودش نفي كند و خود را هيچ حساب كند. اصل بندگي در مقابل خدا حالتي رواني و نفساني است و مرتبه‏اي از آن در همه اديان وجود دارد و چنين نيست كه پرستش فقط در اسلام فضيلت باشد. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ»9. اين واجبِ مشترك بين همه اديان و سرلوحه دعوت همه انبياست. روح دعوت انبيا و تعاليم آن‏ها پرستش خداست. پرستش خدا با خودبزرگ‏بيني و «من»؛ گفتن سازگار نيست. اين مقام خاكساري مي‏طلبد. اگر انسان واقعاً خودش را در مقابل خدا چيزي نبيند و براي خودش در مقابل خدا ارزشي قائل نباشد، نسبت به بندگان نيز تكبر نمي‏كند چون معتقد مي‏شود كه ديگران هم مثل او بنده خدا هستند. بر همين اساس تواضع به عنوان يك صفت ممدوح و حالت نفساني پسنديده كه با بنده بودن سازش دارد، مطرح مي‏شود. پس سرّ اينكه تواضع يك ارزش الهي و در همه فرهنگ‏ها صفتي ممدوح است، اين نيست كه عقلا آن را ستايش مي‏كنند. زيرا مؤمن در پي اين نيست كه كاري كند كه ديگران دوستش بدارند. اگر چنين باشد، ديگران خداي او هستند. بلكه مؤمن به دنبال اين است كه چه كند كه خدا بپسندد، حتي اگر همه بدشان بيايد. اين شيوه‏اي است كه همه انبيا و اوليا در طول تاريخ داشته‏اند. همه انبيا با مردمي سروكار داشتند كه نسبت به ايشان استهزا روا مي‏داشتند، آن‏ها را مي‏كشتند، از شهر بيرون و يا زنداني مي‏كردند. اگر بنا بود انبيا طوري رفتار كنند كه مردم خوششان بيايد، برخورد مردم با آن‏ها اين گونه نبود. مؤمنِ موحد كسي است كه فقط نظرش اين باشد كه چه كند تا خدا از او راضي باشد؛ ملاك رضايت خداست نه مردم.


1؛ فرقان، 63

2؛ نحل، 75

3؛ اعراف، 188

4؛ ص، 74

5؛ جن، 9

6؛ توبه، 111

7؛ فتح، 20

8؛ زمر، 3

9؛ نحل، 36

آدرس: قم - بلوار محمدامين(ص) - بلوار جمهوری اسلامی - مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمينی(ره) پست الكترونيك: info@mesbahyazdi.org